ترجمة
پس من درخواست دوستانم را پذيرفته و دست بكار تأليف زدم ، در حاليكه ميدانستم در اينكار چه نفع عظيمى بوده و نامش در گيتى سمر خواهد شد و اجرش نزد خدا ذخيره ميگردد ،
[ 25 ]
و قصد كردم عظمت قدر امير المؤمنين عليه السّلام را در اين فضيلت روشن گردانم و با اينكه آنحضرت را فضائل بسيار و محاسن بيشمار است با اين وصف او است تنها كسى كه بمنتهى درجه فصاحت رسيده و در اين ميدان گوى سبقت را از خلق اوّلين و آخرين در ربوده است از آن كسانيكه اثر نمانده از فصاحت ايشان جز كمى از بسيار و خورده از خروار ( گاهى ندرة و اتّفاقا در ميان سخنان غير علىّ ( ع ) سخن فصيح پيدا ميشود همانطوريكه گاهى در ميان ريگهاى بيابان درّى يافت ميشود ) ليكن كلام امير المؤمنين عليه السّلام دريائيست بىپايان كه هيچ دريائى بر آن غلبه نكند ، و مجمع فضائلى است كه مثل و مانندى ندارد ( در اينجا سيّد رضى عليه الرّحمة چنان از جام نشاط سرمست شده كه بىاختيار گويد ) همانطوريكه آب صاف و زلال سزاوار گلوى عطشان است همانطور مرا سزد كه از روى نازش بپدران بزرگوار خودم بدين شعر فرزدق متمثّل شده گويم :
أولئك آبائي فجئني بمثلهم
إذا جمعتنا يا ؟ جرير ؟ المجامع
يعنى اى جرير اينها هستند پدران من پس اگر مانند آنرا دارى در انجمنهاى مفاخرت حاضر كن