ترجمة
مردم ، كالاى جهان همچون گياهى است خشك شدنى ، و با دارو تباه شدنى ، بنابراين دور شويد از اين چراگاهى كه كوچيدن و نماندن در آن از آرامش و ماندن در آن نيكوتر و كم خوراكى در آن پاكيزهتر است تا ثروتش را داشتن ، آنكه ثروتى كلان در آن گرد كرد ، بفقر وفاقهاش فرمان راندند و آنكه از آن بىنياز ماند بيارى دادن و آسوده ماندش صلا زدند ، آنكس كه زيور و زيب اين جهانش خوش آيند افتد ديدگانش را كور مادر زاد سازد ، و آنكس كه شعار و رفتارش دوستى دنيا باشد درونش از اندوهها مالا مال گردد بطوريكه آن اندوهها در سويداى دلش برقص افتند و بالا و پائين شوند ( بيچاره اين بشر كه در چنگال خواهش نفس و پرستش جهان تا چه اندازه گرفتار و درمانده است ) قصدى گرفتارش كند ، و اراده اندوهگينش سازد ، همينطور هميشه با اندوهها و گرفتاريها در كشمكش است ، تا اينكه راه نفسش گرفته آيد و بصحرايش سرنگون در اندازند ( چه انداختنى و با چه حالى ) در حالى كه رگهاى دلش گسيخته و نابوديش بر خداى و بگودال در افكندش بر دوستان آسان است ( بنابراين مؤمن هوشيار كه زيور و زيب جهان فتّان دلش را بتاب و طپش نيفكنده است ) در جهان بديده اعتبار مينگرد ، و باندازه شكم روزى از آن بدست ميآورد ، و سخنان جهان را بگوش خشم و دشمنى مىشنود ( حال هيچكس در جهان بيك منوال نيست و بشر همواره در آن متزلزل است ) تا ميگويند فلانى ثروتمند و غنى شد ، چيزى نگذرد كه گفته شود نيازمند و فقير شد ، تا ميروند ببودنش خورسند شوند بر نابوديش غمگين و نژند گردند ، حال بشر در دنيا ( ئى كه همه گونه راه تدارك و تلافى برويش باز است ) چنين است در صورتيكه هنوز روزيكه در آن نااميدى و محروميّتى فراوان است فرا نرسيده است .
[ 1173 ]