ترجمة
عبد اللّه عبّاس وقتى ميخواست آن حضرت را وادار بكارى كند كه ميل مبارك حضرت با آن همراه نبود لذا بدو فرمود : ( پسر عبّاس در هر امريكه من با تو مشورت ميكنم ) تو را سزد كه مرا راهنمائى كنى ،
من هم رأى و انديشه خويش را در آن مىسنجم ( اگر رأى تو را موافق يافتم پيروى ميكنم و ) اگر پيروى نكردم تو بايد از من پيروى كنى ( زيرا من چيزى را كه تو نميدانى ميدانم ، و اگر نباشد راعى و رعيّت در افكار مساوى باشند امام را بر مأموم فضلى نيست ، و ظاهرا اين در موقعى بود كه حضرت بخلافت ظاهرى رسيده و ابن عبّاس از بس شيفته و دلباخته حضرت بود براى اينكه سركشان ياغى نشوند و كار خلافت بسامان شود از حضرت درخواست كرد كه معاويه را در شام و طلحه را در بصره و زبير را در كوفه امارت دهد و شايد در اين باب پس از مشورت با حضرت اصرارى كرده باشد ، حضرت فرموده باشند من براى ديگران دين خويش را تباه نسازم آنگاه فرمايش بالا را ايراد كرده باشند ) .