ترجمة
بهنگاميكه بآنحضرت خبر رسيد سپاهيان معاويّه بر انبار تاخته و بتاراج پرداختهاند حضرت ( از فرط خشم و اندوه بر جلادت دشمن و سستى ياران ) تنها و پياده از كوفه بيرون آمده تا بنخيله رسيدند مردم بدنبالش بيرون شده و بحضرتش رسيده عرض كردند يا امير المؤمنين ما آنها را از تو كفايت ميكنيم فرمود : سوگند با خداى شما مرا از خودتان كفايت نميكنيد ، چگونه ديگرى را از من كفايت ميكنيد اگر ملّتهاى پيش از من از ستم فرمانروايان شاكى بودند ، من از جور ملّتم شاكى و بفريادم ، تو گوئى من پيرو و آنها پيشوا و من فرمانبر و آنها فرمانروايند ، همينكه حضرت اين سخن رسا را كه ما گزيدهاش را
[ 1131 ]
در پاره خطبهها بيان كرديم بيان فرمودند ، دو تن از يارانش پيش آمده ، يكى از آنها عرض كرد يا امير المؤمنين من جز خودم و برادرم را مالك نيستم ، بهرچه خواهى فرمان ده بجاى آوريم حضرت عليه السّلام فرمودند : از شما دو نفر چه كارى كه من خواهانم ساخته است .