ترجمة
داد و دهش آبروها را نگهبان ، و بردبارى براى نادان روپوش است ( و عيوب وى را بپوشاند ) گذشت از گناه سبب پاكى و پايدارى پيروزى است ، هر آنكه با تو بكار بيوفائى است دورى گزيدنت از روى پاداش او است ( او را از خويش بران و باو بفهمان كه بيوفايان شايسته دوستى نيستند ) در كارها با ديگران شور كردن همان ره بمقصد يافتن است ، آنكه برأى و انديشه خودش ( از مشورت كردن با ديگران ) بىنياز شد خويشتن به تباهى افكند ، شكيبائى پيشآمدهاى روزگار را دور كننده ، و بيتابى زمانه را از يارى دهندگان است ( خورشيد و ماه در سپهر ميچرخند و بشر را در زير آسياى سنگين حوادث ميسايند ، جزع نيز چنين است ) پر ارجترين توانگرى بدون آرزو زيستن است ( و با فلك سرگران بودن ) بسا هوش و خرد كه در چنگ بشر اسير لكن هوس بر وى امير است ، نگهدارى تجربه ( و آن را بهنگام بكار بستن يكى از موفقيّتها است ، با مردم بكار دوستى
[ 1106 ]
بودن خويشاوندى و بهره بردن است ، هيچگاه از غمگين و رنجيده خاطر ( يكه او را با خشم از خويش رانده ) دل آسوده مباش ( كه او بگاه فرصت آن كند كه با وى كرده ) .