ترجمة
از نامههاى آنحضرت عليه السّلام است كه بآن پاسخ ابو موسى اشعرى را دادهاند ،
از نامهئيكه او از جائيكه ايشان را براى حكميّت در آنجا نشانده بودند ، بآن حضرت نوشته بود و اين نامه را سعيد ابن يحيى اموى در كتاب مغازى نگاشتهاند .
( اى پسر قيس دانسته باش ) چه بسا از مردم كه از بهره و نصيب خويش بىبهره ماندند ، و با دنيا تماسّ پيدا كرده ، سخن بهوس راندند ، و من از اينكار ، خلافت بمنزلى شگفت انگيز فرود آمدم ،
در آن منزل كسانى گرد آمدهاند كه نفوسشان آنان را بخويشتن واداشته است ( جاى بسى شگفتى است كه مشتى مردم سست رأى خودخواه بر من گرد آمدهاند ، كه پس از يكسال و نيم جنگ و پيكار در صحراى صفّين ، و آنهمه كشش و كوشش بمختصر حيله رفع مصاحف گول خورده ، از روى استبداد رأى مرا وادار بقبول حكميّت كسانى چون تو و عمروعاص نمودند ، و از روى نادانى جراحتى سخت بر پيكر خويش فرود آوردند كه معالجه آن بسى دشوار است ) آنگاه من بمداواى جراحتى سرگرم شدهام كه ميترسم بصورت خون بسته شده در آيد ( و اگر علاج نكنم كار از كار بگذرد ) و بدانكه براى تمشيت امور امّت محمّد صلّى اللّه عليه و آله ، و الفت و يگانگى بين آنان از من حريصتر مردى نيست ، و من از اينكار پاداش و پايانى نيك را خواهانم ( بنابراين بهوش باش ، و انديشهات را بازآر ، مبادا كه عمرو عاص تو را بفريبد ، و ديگرى را بجاى من بحكومت بر امّت محمّد ( ص ) بگزيند ، كه در اينصورت مرتكب خيانتى بزرگ ، و جنايتى عجيب خواهيد شد ) زودا بدانچه بر خويشتن مقرّر داشتهام وفا
[ 1018 ]
كنم ، گو اينكه تو از خوبى و صلاحيكه بهنگام جدا شدن از من داشتى باز گردى ( و تغيير عقيده داده ديگريرا بر من اختيار كنى ، خلاصه من با آن ايمان و يقينى كه بپروردگار دارم ، دمى از جهاد و پيكار در راه حق نخواهم آسود ، چه تو از روى عقل و تجربه كار كرده ، مرا بخلافت منصوب دارى ، يا اينكه اسير دست هوس شده ، معاويّه را بر من حاكم سازى ، در هر دو صورت منظور من خدا و هدايت خلق است ،
و بآن اقدام خواهم كرد ، اكنون تو هم دنيا و آخرت خويش را بسنج ، و از روى هوش و انديشه ،
و بسود مردم كار كن ) زيرا بدبخت و شقى كسى است كه از سود آنچه از عقل و تجربه كه باو داده شده است بىبهره ماند ، و من از اينكه گوينده بباطل سخن گويد ( و خود را به صفتى كه در او نيست بستايد ) سخت بخشم ميآيم ( تا چه رسد باينكه خود بدون دليل بباطل ادّعائى كنم ) و يا اينكه امرى را كه خدايش اصلاح فرموده است فاسد سازم ، بنابراين آنچه را كه شناساى آن نيستى رها كن ، زيرا بدكردارانى چند از مردم به سخنانى زشت درباره تو در شتابند ( و با كلمات فريبنده خويش هميخواهند تو را بخلع من ، و نصب معاويه وادار سازند ، و تو بايستى از روى انديشه و احتياط كار كرده ، گوش بدان سخنان واهى ندهى ، ولى افسوس كه اين پند دلنشين در دل سرد و سنگين آن گوساله سامرى كارگر نيفتاده ، و كرد آنچه كرد ) .