ترجمة
پاره از همين نامه است ، در اينكه آن حضرت براى برقرارى حق از پيكار ، و بسيارى دشمن هراسى ندارد .
پس از بيعت و راهنمائى ابىبكر را در كارها آن پير دغلباز نيز خلافت را براى رفيقش عمر وصيّت كرد ، عمر هم با طرح نقشه مزوّرانه عجيب مرا از حقّ خود بر كنار كرده خلافت را بر عثمان فرود آورد ، و بنى اميّه و آل ابى معيط را بر گرده مردم سوار نمود ، اندازه رنجى كه در دوران اين سه نفر غارتگر ، براى اخلال احكام اسلامى ، بر من وارد شده ، جز خداى كسى نميداند عثمان هم دست معاويه را تا آن اندازه دركار فرمانروائى شام باز گذاشت ، كه او هم خلافت را براى خود بساط چيده ، و پس از عثمان با من به پيكار برخواست ) ولى من بخداى سوگند اگر چه يكّه و تنها باشم ، و دشمنان همه روى زمين را پركرده باشند ، ابدا باك و هراسى ندارم ( و با
[ 982 ]
عزمى ثابت ، و ايمانى استوار با همه آنها خواهم جنگيد ، تا حق از باطل پديد آيد ، آخر براى چه بترسم ، و چرا نجنگم ) و حال آنكه من بر ضلالتى كه آنها بدان اندراند ، و هدايتى كه خويشتن در آنم ، بصيرت و بينشى كامل داشته ، و از پروردگارم بسر حدّ يقين بوده ، ديدار خدايرا خواهان ، و ثواب نيكش را در حال اميد و انتظارم ، لكن اندوه من از اين است كه ( نگذارم عقربك زمان بعقب چرخيده ، و مانند زمان عثمان ) بيخردان و بدكاران ، امر اين امّت را والى گردند ، و آنگاه مال خداى را دولتى بازيافتى پندارند ، و بندگان خدايرا برده ، و نيكانرا دشمنان ، و بدكرداران را ياران و دوستان گيرند ، زيرا ( اين مردمى كه من ديده و ميبينم چنيناند ، و اگر دور بدستشان بيفتد از هيچ دشمنئى فروگذار نخواهند كرد ) هم از اينان كسى است كه در ميان شما بميگسارى برخاسته ، و بحدّيكه در اسلام معيّن شده تازيانه خورد ( و اين كس مغيرة ابن شعبه است كه از جانب عمر بر كوفه والى بود ، و بحال مستى نماز صبح را چهار ركعت خوانده و در محراب استفراغ كرد ) ديگر از اينان كسى است كه اسلام نياورد تا اينكه براى مسلمان شدنش عطاى كمى باو دادند ( و اين كس ابو سفيان است ) اگر بيم والى شدن اينگونه كسان بر شما نبود ،
من تا اين اندازه شما را نكوهش نكرده ، و بآمادگى و گرد آمدنتان رغبت و كوشش نداشتم ،
و وقتى ميديدم شما ( از كين و كوشش در راه دين ) سستى و كاهلى نشان داده ، تن از زير بار ميكشيد ، شما را واميگذاردم ( ولى چكنم كه حريف سرسخت و بيدار ، و شما خون سرد و خوابيد ،
آخر ) مگر نمينگريد اطراف ( كشور پهناور ) شما كم و كاهش يافته ، و شهرهايتان ( بدست دشمنانتان ) گشوده شد ، ممالك متصرّفى شما را ديگران تصرّف كردند و ( كار كاهلى شما ، و چيرگى آنان بدانجا رسيده كه ) در شهرهاى شما با شما در كار پيكاراند ( ايمردم كوفه سوگند با خداى كه اين وضع جگر گداز شما قابل هضم و قبول نيست ) از جاى برخيزيد ، و به پيكار دشمنتان بشتابيد ،
( دل امامتان را از خويش خوش كنيد تا ) خدايتان بيامرزد ، شما نبايد تا اين اندازه خود را بزمين بچسبانيد ، كه اگر چسبانديد تن بخوارى داده ، دچار بيچارگى گرديد ، و چيزى پستتر بهره شما گردد ( زيرا شما خواب و دلير جنگجو ) برادر جنگ بيدار است ، و آن كس كه بخواب است
[ 983 ]
دشمن از او بخواب نيست ( دمار از روزگارش بر آورد ، و ملك و استقلالش را در تصرف گيرد )