ترجمة
( از اينكارها كه فراغت جستى ) آنگاه يكى در حال دبيران و نويسندگان خويش نظرى افكن ،
[ 941 ]
و نكوترين آنان را بكارهايت بگمار ( و دبيرخانه را از مردم نادرست بپرداز ) نوشتجات خويش را كه در آن كيدها انديشيده ، و اسرار ( مملكتى را كه از غير نهان داشته و نظريّات ) خويش را در آن نگاشته بكسانى تخصيص ده ، كه نكوئيها در آنها گرد آمده ، و خويهاى ستوده را مركزاند ( چرا كه در غير اينصورت ممكن است مستوفيان و دبيران نانجيب همين كه اندك رنجشى از تو پيدا كردند ، دشمن را بنقاط ضعفى كه در تو جستهاند بياگاهانند ، لشگر را بشكنند ، و كشور را سر خاك سياه بنشانند ، دبيريكه مجموعه اسرار خويش را بدو مىسپارى بايد ) از مردمى باشد كه در اثر بزرگى مقام سرمست و در مجمع همگانى جرأت بر مخالفت تو پيدا نكرده ، بخيره برويت نايستد ، و در رساندن نامههاى كارگذارانت و نگاشتن پاسخهاى آنان از جانب تو بطرزى نيك و دلپسند قصور و غفلت جايز نشمارد ( زيرا چه فرماندارانى كه در امور مهمّه از دربار كسب تكليف كنند ، و در گرفتن و رها ساختن بىگناهان و گنهكاران مثلا دستور خواهند ، و پاچه بسا كه از دول همجوار مكتوباتى كه مستلزم جوابهاى فورى است برسد ، كه اگر دبير سهل انگار باشد آبروى ملك و ملّت را پيش خودى و بيگانه خواهد ريخت ، دبير بايد مردى باشد كه در آنچه كه از براى تو مىستاند ، و آنچه كه از جانب تو ميبخشد دستخوش اهمال و سستى نگردد ، ناتوان از اين نباشد كه پيمانى بسود تو بندد ، يا معاهده كه بزيان تو بسته شده است لغو و بازش نمايد ، در كارها موقعيّت مقام خويش را بشناسد ، و قدر و مرتبه خود را بداند ( بداند كه او دبير و يا وزير كشور پهناور اسلامى است بداند كه خطّش حجّت ، و امضايش معتبر است ، بداند بيهوده نبايد بهركس سر خطّى داد ، و هر نامه را امضا كرد ) زيرا آن كس كه چنين بوده و اندازه خويش نداند ، البتّه بجاه و رتبه غير خودش نادانتر است ، ( و از عظمت مقام سلطنت بىاطّلاعتر ، آن وقت است كه با يك امضا و تصويبنامه قرنها سال مليونها بشر را بدبخت و بيچاره خواهد كرد ) اى مالك نكند كه روى حسن ظنّ و تفرّس نيكى و اطمينانت از آنان دبيرى برگزينى ، چرا كه اين فرقه دبيران ( و داوطلبان خدمات دولتى كه منظورشان پر كردن جيبها است ) براى بدست آوردن مال فرمانداران خويشتن را آراسته و نيكو خدمت وانمود مينمايند ، در صورتيكه ( مطلب بخلاف آن و با اينكه اغلب در كارهاى
[ 942 ]
عادى ميمانند معذلك آن گندم نمايان جو فروش ادّعاى تخصّص در كارها كرده دم از تقوا و ديانت ميزنند ، و حال آنكه ) هيچ چيزى از پند و امانت دارى نزدشان يافت نميشود ، لكن آنانرا بكار بگمار ، و از اين نكته معيارى بدست آر ) و بنگر تا براى نيكان پيش از تو چه كردند ، آنگاه هر يك از آنان كه در ميان مردم اثرشان نيكوتر ، و در كار امانت دارى سرشناسترند ، مصدر كارى كن ، و اگر اينكار را انجام دادى دليل بر اين است كه تو در پيشگاه خدا ، و ولىّ امرت فرمانبردارى ،
و در سر هر يك از كارهايت سر كار و رئيسى مقرّر دار ، كه بزرگى كار درهمش نشكند ، و بسيارى آنها آشفته خاطرش نسازد ( زنهار زنهار اى مالك اين شرايط كه با تو گفتم درباره وزيران و دبيران مرعى دار . و اشخاص با سابقه و بىعيب را بكار گمار ) كه اگر در نويسندگان ، و دبيرانت عيب و زشتئى يافت شود ، و تو از آن غافل مانى ، زشتى او بر تو است ( و فردا خدا بازخواست ستمكاريهاى او را از تو خواهد كرد ، ناگفته نماند دبير و كاتبى كه منظور نظر حضرت بوده ، و از اوصافيكه براى او معيّن فرمودهاند بدست ميآيد ، كه امروز از چنان دبيرى به نخست وزير تعبير ميشود ، و گرنه ديگر دبيران را معنى ندارد ، كه شخص پادشاه معيّن كند ، و آنان را نرسد كه باسرار و رموز كشور آشنائى پيدا نمايد ، و اين اوصاف براى شخص وزير است و بس ) .