ترجمة
( اى پسر حارث ، همين كه از كار آزمايش و گزيدن فرمانداران بكاربر آسودى ،
بيدرنگ بامور مالى كشور بپرداز ) و بكار خراج تا آنجا كه حال مردم كشور بسامان شود ، رسيدگى كن زيرا اصلاح امر خراج ، و بسامان كردن امر خراج دهندگان سبب آسايش ديگران است و تا كار خراج و خراج دهنده درست نشود ، آن ديگران آسايش نبينند ( چرخهاى منظّم كشور بمدار بال ميچرخد ، هر كشوريكه ثروتمندتر سازمان معيشت مردمش محكمتر ، و روحيّاتشان قويتر است ، پس براى تقويت روحيّه ملّت نخست بايد مبانى مالى محكم شود ) زيرا كه مردم كلّيّه نانخوران خراج و خراج دهندگانند ( امّا نه اينكه دارائى مردم را بنام خراج به ستم بستانى ،
بلكه بايد براى خراج دهنده توليد ثروت كنى ) و البتّه بايد در عمران و آبادى زمين نظرت رساتر باشد ، تا منظورى كه درباره خراج گرفتن دارى ، زيرا كه خراج جز بآبادى زمين گرد نيآيد ،
و هر كه بدون آباد كردن زمين در صدد گرفتن خراج برآيد باعث ويرانى كشور و تباهى مردم ،
و امرش جز اندكى پايدار نيست ( پيش از اصلاح امر كشاورزى از ملّت ماليات گرفتن تيشه بريشه كشور زدن است ، تو اى فرماندار بايد موانعى كه در سر راه كشاورزان است مرتفع
[ 939 ]
سازى مثلا ) اگر از سنگينى بار ماليات ، يا پيش آمدى ديگر ، يابند آمدن آب چشمه و قنات و يا نيامدن باران ، و فرونشستن شبنم ، يا دگرگون شدن زمين در اثر طغيان سيل ، و يا تشنگى كه كشت زار را خشگ و بىآب گذارده ( خلاصه از اين قبيل امور ) اگر بتو شكايتى كردند تو بايد بآن اندازه كه اميد اصلاح امر آنان را دارى ، براى آنها ( در اخذ ماليات ) تخفيف قائل شوى ، نكند كه اين تخفيف دادن و بار پرداخت آنها را سبك گرفتن تو را سنگين افتد ، زيرا كه اين اندوختهايست كه با آباد كردن كشور و زينت دادن حكومت بتو باز ميگردانند ، مضافا باينكه ، با برقرار كردن ( اينكار كه نشانهايست از ) عدل و داد در بين ايشان ستايش نيكشان را نسبت بخود جلب كرده ، در حاليكه بواسطه آنچه كه نزدشان اندوخته از رفاهيت و آسايش ، و مدارا و عدل و داد بقوّت آنان افزوده ، و براى خويش تكيهگاهى محكم ساخته ، و از آن پس ، اى بسا كارهاى دشوارى كه هرگاه حل آنها را بعهده آنان گذارى ، از روى طيب نفس ، و با كمال عشق و نشاط بانجام آن كمر بر بندند ، زيرا ( مردم ) كشور آباد ( پشتشان قوى است ) هر اندازه بار كه بر گرده ( آن مردم و ) آن كشور گذارى تواند كشيدن ( اى مالك هيچ ميدانى كشور از چه راه ويران ، و مردم مملكت از چه روى ،
روى خاك سياه مىنشينند از ظلم حكّام ، از بيدادگرى فرمانروايان ، هنگاميكه تيره بختى خود خواه ، و خداى ناشناس بنام والى ، ننگ رسوائى بر خويش ميخرد ، و بگرد آوردن زر ،
و گرفتن املاك رعايا ، و ساختن قصرهاى زيبا ميپردازد ، در اين وقت است كه ) زمين روى تنگدستى اهلش ويران ، و رعيّت مستمند و پريشان ميگردد ، بواسطه توجّه فرمانداران بگردآوردن ( دارائى ) و بدگمانى ، ولى اهميّت دانستن آنان پايدارى كشور را ، و كمتر پند گرفتنشان از پيش آمدهاى روزگار ( بنابراين بهوش باش ، و كسانيكه از دزدى و خيانت و آزمندى و دون طبعى بركناراند بكار گمار ، تا ملك و ملّت پايدار و با نشاط بمانند ) .