ترجمة
تو اى سپهبد هر آنگاه خواستى براى سربازانت سرهنگى معيّن كنى بايد همه چيز او را از حيث نيكى نژاد ، و اصالت فطرت ، و غمخوارى نفرات ، مورد غور و بررسى قرار دهى ) و از سپاهيانت آنكس را بافسرى بگمار كه در پيش تو نسبت بخدا و رسول و پيشوايت پند را پذيراتر ، و دامانش پاكتر ، و بردباريش بيشتر باشد ، هم دير بخشم آيد ،
و هم زود پوزش پذيرد ، بزير دستان مهربان ، و بزبر دستان تند و نامهربان باشد نه ( باندك ناروائى ) خشمگين شود ، و درشتى آغازد ، و نه ( در كار نبرد اندك ) نرمى از كارش باز دارد ( خلاصه افسر بايد داراى علوّ روح ، شجاعت قلب ، شرف خانوادگى باشد ،
در عين مهربانى سنگين دل ، و در حال گشاده روئى با مهابت باشد ، براى انتخاب اينگونه افسران ) پس بكسانيكه داراى حسبى شريف ، و از خانوادههاى نجيب . و با پيشينههاى درخشان هستند مراجعه كن ، آنگاه با تهمتنان و دلاوران و بخشندگان ، و جوانمردان در آميز ( و آن افسريكه جويا هستى بجوى ، زيرا كه ناموس توارث و نژاد در تمام طبقات سارى و جارى است ، و افسر اگر بسلاح صلاح و نجابت مجهّز باشد ، در راه شكست دشمن دين نهنگ آسا بدرياهاى مهالك فرو شود ، كفن گلگون پوشد ، و غازه از
[ 930 ]
خون بر رخ نگارد ) زيرا كه چنين افسرانى بزرگوارى را مركز اجتماع ، و ( درخت ) نيكى را شاخساراند آنگاه بدانسانكه پدر و مادر مهربان از فرزندشان دلجوئى ميكنند ، همانطور بكارهاى آنان برس ( تا آنها نيز پدرى كرده بكار زير دستان برسند ) و تو نبايد آن نيكى كه درباره آنان روا داشته و با آن تقويتشان كرده آن را بزرگ پندارى ، و نيز نبايد آن محبّتى كه بآنان نموده ، با همه كمى كوچك شمارى ، زيرا كه همان اندك مهربانى آنها را بالنّسبة بتو بسوى پند ، و نيكو گمانى ميكشاند ( و بسا كارها كه از همين راه اصلاح ميشود ) و هيچگاه از سركشى بجزئيّات امور آنان سرمتاب ( و كارهاى كوچك را بىاهميّت منگر ) چرا كه همين رسيدگى بامور جزئى جائى از مهر تو ( در دل آنها ) باز ميكند ، كه بدان سود ميبرند ، تا چه رسد باحسان بزرگ كه از آن بىنياز نيستند ،
و آن موقعيّتى ( بزرگتر ) دارد .
ديگر آنكه ، بايد گزيدهترين افسران ، و سرلشگران نزد تو آنكس باشد كه در همراهى و يارى كردن لشگر ( از مال و دارائى خويش دريغ نگفته و ) بذل مساعى مينمايد ، و تا جائيكه نيرو دارد ، باندازه كه خود و خانوادهشان را كافى باشد از چيزهائيكه در دسترس او است با آنها ) نيكى ميكند ، تا اينكه آنها هم بهنگام پيكار با دشمن ( از خيال زن و فرزند بيرون و با خاطرى آسوده ) همّتشان بهمان يك راه مصروف باشد ، اى پسر حارث ، با سرلشگران و سپاهيانت كار بمهربانى ميكن ، تا دلهاى آنان بمهر تو بگرايد ، و اين را بدان كه نيكوترين چيزيكه چشم فرماندهان شهرستانها بدان روشن است پايدارى عدل و داد و اظهار محبّت نسبت بسرباز ميباشد ( وقتى كه سرباز از پادشاه محبّت ديد همواره دلش بياد سلطان ميطپد ، و روحش براى خدمتى كه مورد پسند شاهانه باشد پر مىكشد ) و محبّت سپاه جز بسلامتى و پاكى سينههاشان هويدا نگردد ، و پندشان بدون غش از كار در نيايد مگر اينكه گرد واليان امرشان پرّه زنند ، و دولتشان را بر خويش سنگين نشماراند ، و ( سربازخانه را زندان خانه ندانند ، و تا آن اندازه زير بار شكنجه و ستم و توقّعات بيجاى افسران نمانند كه بكلّى مأيوس شده ، زبان بنفرين بگشايند ، و از خدا ) مدّت سرآمد دولتشان را خواهان
[ 931 ]
نباشند ، بنابراين در برآوردن آرزويشان بكوش ، و آنها را نيكو بستاى ، ( بآنها بگوى شما دژهاى پولادين كشوريد ، بآنها بگوى حفظ حيات و ناموس كشور بعهده شما است بآنها بگوى كوچكترين اهمال و سستى شما در جنگ بزرگترين لطمات را بر پيكر كشور وارد خواهد آورد خلاصه با منطق گرم و آتشين خويش آنها را بكار تشويق كن ) و كسانى را كه رنجى برده و كار شايانى انجام دادهاند ، كارشان را بسيار يادآورى كن ، چرا كه اين نكوكاريهاى آنان را پر ياد كردن ( و قولا و عملا با اعطاى نشان و حمايل آنها را تشويق كردن ) افسر دلاور را بكارهاى بزرگترى برميانگيزد ، و آن نشسته ( بىشور ) را بشور و كار واميدارد ، اگر خداى بخواهد .
[ 931 ]