ترجمة
مالكا : اين را بدان كه ( كشور مصر مانند ساير كشورهاى جهان داراى ناموس طبقاتى است آنجا نيز ) رعيت تشكيل دستجاتى دادهاند ، كه كار دسته جز بدستيارى دسته ديگر بسامان نشود ، و پاره از پاره ديگر بىنياز نيست ( هم اكنون آن دستجات را برايت تشريح ميكنم ) دسته سپاهيان خدايند ( كه كار دفاع دين و كشور را عهده دارند ) گروهى نويسندگان عمومى و خصوصى ، جمعى قضاة دادگسترى ، و برخى انصاف و مدارا را كار پردازند ، گروهى ذمّى و جزيه دهندگانند ( كه ساليانه باجى ميدهند تا مال و ناموسشان در پناه اسلام محفوظ باشد ) عدّه خراج گذاران مسلماناناند ، و طبقه بازرگان و پيشهور و ( هفتمين ) دسته نيازمندان و مساكيناند ، كه طبقه فرورديناند و در كشور هر چه رنج و سختى و هر چه آتش بيداد است ديدگان اين دسته را اشك آلود دارد ) و براى هر يك از اين دستجات خداوند سهمى مقرّر فرموده ، يا در قرآن مجيد ، و يا در دستور پيغمبرش صلّى اللّه عليه و آله حدّى واجب كرده ، و پيمانى سپرده است ، كه آن نزد ما نگهدارى شده است ( و بايستى كلّيّه اين طبقات بحدودى متساوى از آن دستورات برخوردار كردند ، و اين دستجات مانند زنجير بهم پيوست و بقاء هر يك وابسته ببقاء ديگرى است مثلا ) سپاهيان بفرمان خدا دژهاى ( پولادين ) رعيّت ، و زينت فرماندهان ، و ارجمندى
[ 927 ]
دين ، و راههاى امن ، و آسايش ( مردم ) اند ( ماداميكه سرباز همچون كوهى پاى برجاى با مراقبت كامل در سرحدّات بديدهورى و پاسبانى ناموس كشور مشغول است هم فرمانده مسخّر و هم راهها ايمن از رهزن ، و هم دين پاى برجا است ، و كار رعيّت جز بآنها قوام نپذيرد ) لكن همين سپاهيان را قوامى نيست جز بآنچه كه خداى بر آنها مقرّر فرموده است : از خراجيكه ( مسلم و ذمّى ) بدهند ، و آنها در پيكار با دشمن بوسيله آن تقويت شوند ، و در سر و سامان دادن امور زندگى ، و رفع نيازمنديهاى خويش بدان اعتماد جويند .
از آن پس اين دو دسته سپاه ، و خراج را پايدارئى نيست جز بدسته سوّم ( كه عبارتند ) از قضاة ( دادگسترى ) و كارپردازان ، و نويسندگان ( امور كشور كه نظام كارها وابسته بدانها است ) در آنچه كه فرمان ميرانند از عقدها ، و پيوندها ، و گردآوردن منافع ، و ايمنى بخشودن امور همگانى ( و تقسيم قانون بالتّساوى ) آنگاه اين سه دسته را نيز قوامى نيست مگر ببازرگانان و پيشهورانى كه از مراكز بازرگانى خويش سودها گرد آورده ، بازارها با آن سه پا كنند ( و حيات اقتصادى و مالى كشور را سر و سامانى بخشند ، و با دسترنج خويش چيزهائى از آنها كفايت و كارهائى انجام دهند . كه جز آنان آن كارها را انجام دادن نتواند ، آنگاه فروردين دسته ديگر نيازمندان و تهىدستانند ( يعنى همان شكسته دلائى كه على يك لحظه از ياد آنها غافل نيست ) چنان كسانيكه دستگيرى و يارى آنها ( بر هر فردى از افراد توانگران كه دم از اسلام و آئين ميزنند ) لازم و واجب است . و براى هر يك از اين طبقات در نزد خدا گشايشى است ( كه بهنگام خود بدان ميرسند ) و هر يكشان را باندازه سر و سامان بخشودن امور زندگيش حقّى است ( كه والى بايستى آن حق را رعايت كرده حقّش را بدهد ، و دادش را بستاند ) و فرماندار بدون مدد گرفتن از خداوند پاك نميتواند از عهده حقّى كه خدا ( نسبت برعيّت ) بگردنش گذاردهاند برآيد ، مگر بسعى و كوشش و واداشتن نفس خويش را به پيروى از حقّ و شكيبائى بر آن ، خواه سبك و يا سنگينش افتد .
[ 928 ]