ترجمة
از نامههاى آنحضرت عليه السّلام است باهل مصر بهنگاميكه مالك اشتر را بفرماندارى بر آنان ميگماشت :
پس از كشته شدن محمّد ابن ابى بكر ، حضرت عليه السّلام ، مالك را بسوى آن دسته از مصريان كه شيعيان از روى عرق دينى در كشتن عثمان شركت جسته بودند بفرستاد ، و آنان را بستود ، ابن ابى الحديد در صفحه 58 گويد تفسير اين فصل بر من مشكل است ، زيرا اهل مصر همان كساناند كه عثمان را بكشتند ، و وقتى بنا باشد ، كه حضرت آنان را بدينكار ستوده ، و بفرمايد : شما گروه مصريان براى خدا بخشم آمديد ، اين برهان قاطع و حجّتى روشن است بر اينكه عثمان مردى گناهكار و در ارتكاب مناهى بىباك بوده است ، آرى آقاى ابن ابى الحديد ، قرائنى كه دالّ بر خلافت بلا فصل حضرت امير المؤمنين ( ع ) و گردنكشى و گناهكارى و احداث بدعتهاى خلفاى ثلاثه شما است در كتب خودتان بسيار و موجود است ، ولى گوش حقيقت نيوش كو ، بارى حضرت بمصريان نوشتند ) .
اين نامهايست از بنده ( فرمانبردار ) خدا على امير مؤمنان بسوى گروهى كه براى خداى بخشم آمدند ( و عثمان را كشتند بهنگاميكه بوسيله آن عثمان و عمّالش شريعت مقدّس اسلامى لگدكوب و دستخوش اميال آنان گشته ) بهنگاميكه خداى در زمين خودش معصيت كرده شده ، و حقّش از ميان برداشته شده بود ، آنگاه ستم سراپردهاش را بر ( سر جهانيان از ) نكوكار ، و بدكار ، و ساكن ، و سفر كننده زد ( و فساد همه جا را فرا گرفت ) در آن زمان نه معروف و كار پسنديده بود كه از توجّه بآنان آسايشى دست دهد ، و نه منكر ( باندازه ) ى بود كه بتوان از آن جلوگيرى بعمل آورد ( در چنين موقعى حسّاس و باريك شما اقدام جوانمردانه نموده ، درخت فساد را از ريشه كنده ، و آب رفته را بجوى باز آورديد ، و در اينجا كسى توهّم نكند ، كه بمصداق اين سخن حضرت از كشته شدن عثمان خورسند بودهاند ، چنين نيست ، ولى اين ستودن مصريان را روى اين اصل است كه براى خدا بامر بمعروف اقدام نمودند ، اى اهل مصر ) من يكى از بندگان خداى را بسوى شما گسيل داشتم كه در روزهاى سهمگين خوابش نگيرد ، و در اوقات بيم و هراس از دشمنان نهراسد ، او بزشت كرداران ( كه پاى از راه حق بدر نهادهاند از صاعقه آسمانى مدهشتر و بهنگام
[ 869 ]
گير و دار ) از آتش شرر خيز سوزندهتر است ، چنين مردى برادر مذحج مالك ابن حارث ( نخعى ) است سخنش را بشنويد ، و فرمانش را در آنچه با حقيقت برابر است پيرو باشيد ، زيرا كه پسر حارث ( برّنده ) شمشيرى است از شمشيرهاى خدا كه تيزيش كند نشود ، و فرود آوردنش بىاثر نباشد ،
او اگر شما را امر ( به پيكار دشمن ) كرد برويد ، و اگر دستور ماندن داد بمانيد ، زيرا كه مالك سوارى است آزموده ، و اميرى است با تدبير ، در كارها جز برضاى خدا ) پيش نيفتد ، و باز نگردد ، و جز بدستور من تقديم و تأخير ( در امور ) روا ندارد ، مالك براى شما مردى است مهربان و نيكخواه ، و من با داشتن چنان شخصى شما را بر خويش گزيده و ( با اينكه در امورات بصدق و وفايش نيازمندم ) بسوى شمايش فرستادم ( سزاوار است بفرمان من سر از فرمانش نتابيد زيرا كه ) او دهانبند را بر دشمنتان محكم ميزند ( و بزبان تيغ و تيغ زبانش از پاى در ميافكند ) .