ترجمة
حسن جانم ، كمك مردم نادان و ناتوان و همچنين يارى دوستى كه مورد سوء ظنّ است سودمند نيست ( زيرا آن يك شخص را از بلندى و عزّت به پستى و خوارى كشد ، و آن يك بجاى پند و امانت خيانت ورزد ) هر آن دم كه شتر جوان جهان رام تو گرديد ، و امكان سوارى در او يافتى با جهان مدارا كن ( و تند متاز كه اقبال زمانه را اعتبارى نيست ) و هيچگاه براى بدست آوردن بيشتر خويش را دچار رنج و خطر مساز ( كه آنچه رسيدنى است خواهد رسيد ) سخت بپرهيز از اينكه جمّازه سواريت تو را به پرتگاه لجاج و ستيزه خوئى بكشاند ( و هلاكت سازد ) هنگاميكه برادر و دوستت پيوند خويشى و برادرى را بريدن خواهد تو خود را بآشنائى با وى وادار كن ، و بهنگام جدائى ، و موقع دورى ، و در وقت بخل و امساك ، و زمان قهر و سختگيرى ، و وقت عذر از زشتى ، تو با او بمهر و بخشش و نزديكى و نرمى و پذيرفتن عذرش رفتار كن ، بدانسانكه پندارى تو او را بنده ، و او ولىّ نعمت تو است ( لكن اين بزرگى و كوچك نوازى را نيز اندازهايست مواظب باش در آن براه افراط نروى ) و سخت بپرهيز از اينكه آن را در غير جايگاهش اعمال كرده و درباره نااهل بكارش بندى ( كه آن نيز زشت است ) .
اى پسر ، تو نبايد دشمن دوستت را دوست گيرى كه اگر گرفتى با دوستت دشمنى كرده درباره برادر و رفيقت پند را خالص و بدون خيانت بگذار خواه زشت و يا زيبا باشد ، ( و براى او سود و زيان داشته باشد ) خشم خويش را اندك اندك فرو خور كه من هيچ شربتى نچشيدم كه پايان و عاقبتش از آن شيرينتر و گواراتر باشد ( آرى اين يكدم تلخى يك عمر شيرينى در بر دارد ،
و با اين دام است كه بزرگوارى و شرف را ميتوانى صيد كردن ) در برابر آنكه بر تو خشم ميگيرد نرم باش ، زيرا ممكن است او هم ( اگر انسان باشد ) با تو نرمى كند ، دشمنت را با نيكى و احسان به بند دركش كه اين شيرينترين دو پيروزى است ( شيرينى فتح و شيرينى انتقام )
[ 846 ]
هر آندم كه پيوند دوستى را از برادرت بريدن خواستى جائى براى وى از دوستى باقى بگذار كه اگر او روزى پشيمان شده خواست بدوستى بازگردد راهى داشته باشد .
( كمند مهر چنان پاره كن كه گر روزى ، شوى ز كرده پشيمان بهم توانى بست ) هر آنكس كه در تو اميد خيرى داشته باشد گمانش را در خودت درست آور ( اگر تو را عالم يا سخى يا نيكوكار پنداشت بكوش تا حسن ظنّ او را درباره خودت زياد كنى ) و نبايد حقّ برادرت را باعتماد دوستئى كه بين تو و او است پايمال سازى ، كه آنكه حقّش را ضايع گذارى با تو برادر نيست ،
( بلكه تو دشمن اوئى زيرا دوست بزيان دوست خورسندى ندهد ) و نبايد خانواده تو بدبختترين كسان بالنّسبة بتو باشند ( كه دست كرم و احسانت را از خويشانت باز گرفته ، و بذل و بخششت براى بيگانگان باشد ) با آنكه در آشنائى با تو سرگردان است هيچگاه آشنائى مكن ( و عزّت نفس را از كف مگذار ) بايد برادر تو در گسيختن ( پيوند دوستى ) و پيوستن تو با او او از تو تواناتر نباشد ( و هر چه او ميدرد تو بايد بدوزى ) و نيز او نبايد در بدى كردنش با تو و نيكى كردن تو بر او از تو پيش افتد ( و هر چه او بدى ميكند ، تو نيكى كن ، و عفو و اغماض بايد از تو بالنّسبة باو شروع شود نه از او بر تو ، حسن جان ) نكند كه ستم ستمگر را بر خويش گران و سنگين شمارى ( و موجبات اندوه را بر خود فراهم ) زيرا كه او بزيان خويش و سود توهمى كوشد ( بهره تو در برابر صبر و بردبارى ثواب ، و سزاى او در ازاى ستمكارى عقاب است ، و پاداش آنكه تو را شادمان ميسازد آن نيست كه اندوهگينش خواهى ( بلكه بايد معامله بمثل را بطرز احسن اجرا سازى ) .