ترجمة
حسن جانم ) در نگهدارى رازهاى درونيت سخت كوشا باش ، و تا ميتوانى آنها را با ديگرى در ميان منه ، كه اگر گذاردى ديگر پشيمانى سودى ندارد و آب رفته بجوى باز نايد ، سخن نگفته را همه وقت توان گفتن ، لكن گفته را پس گرفتن ممكن نيست ) و بدانكه تلافى آنچه كه بر اثر خاموشيت بتو نرسيده است آسانتر است از دريافتنت چيزى را كه در اثر سخن گفتنت از دست داده و ( همانطور كه ) نگهدارى آنچه در ظرف است باستوار كردن بند آنست ( همانطور وسيله نگهدارى را از درون مهر خاموشى بر لب نهادن است ) و نگهدارى آنچه در دو دست تو است نزد من نيكوتر است از اينكه آنچه در دست ديگرى است بخواهى ، تلخى نااميدى ( در تنگدستى ) بهتر از آنست كه دست خواهش بسوى مردم دراز كنى ( زيرا دست طمع كه پيش خسان ميكنى دراز ، پل بسته كه بگذرى از آبروى خويش ) ،
پيشهورى با پاكدامنى و عفّت ( كه باندازه كفايت بدست افتد ، و از نيازمنديت رهائى بخشد ) بهتر از ثروتى است كه بسوى گناهت بكشد ( و پاك از ياد خدايت بيرون ببرد ) انسان راز خويش را
[ 843 ]
نگهدارنده است ( و تا ميتواند نبايد آن را با ديگرى در ميان نهد ، و اگر گذاشت نبايد از فاش كننده آن گلهمند باشد ) اى بسا كوشش كننده در چيزيكه آن بزيان او است ( و او گمان سود دارد ) هر كه پرگوتر ، هرزهگوتر ، و هر كه ( با ديده بصيرت در بدايع آفرينش بينديشد بينا گردد ) با نيكوان در آميز تا از ايشان باشى ، و از بدان دورى كن ، تا از آنان بدور مانى ( حسن جانم ) حرام خوراكى است ناگوار و زشت ، و بر زير دستان ستم روا داشتن بدترين ستمها است آنجا كه نرمى و مدارا درشتى و سختى باشد ، درشتى و سختى نرمى و مدارا است ( اگر در ازاى نيكى بسيار جز بدى نديدى ، نيكى كردنت با چنين كسى بدى است ( نرمى ز حدّ مبركه چو دندان مار ريخت ،
هر طفل نى سوار كند تازيانهاش ) بسيار افتد ، كه درمان درد باشد ، بدانسان كه درد نيز درمان است ، بسيار افتد كه غير ناصح نصيحتگو شود ، و نصيحتگو خائن ( دشمن دانا براهت كشد ، و دوست نادان بچاه ) از اينكه آمال و آرزوها را تكيهگاه خويش قرار دهى سخت بپرهيز ، كه اين كار ابلهان و بيخردان است ( كه در دنبال سراب بكوشند ، و آب ننوشند ) عقل و خرد نگهدارى تجربهها است ، و بهترين تجربهها آنست كه تو را پند آموزد ( اين خردمندانند كه تجارب را بكار بسته و دوبار از يك سوراخ گزيده نشوند ) هماره فرصت را درياب پيش از مبدّل شدنش باندوه و غم ،
نه هر جوينده يابنده ، و نه هر گم شده پيدا شونده است ، يكى از ( بدترين ) تبهكاريها تباه ساختن زاد و توشه ( تقوا ) و بر باد دادن آخرت است ، هر كارى را پايانى است ( و خردمند پايان نگر در كار بدست آوردن مال و ثروت پر حرص مزن كه ) زودا آنچه برايت مقدّر شده است بتو برسد ،
بازرگان خويش را به خطر ميافكند ( صحرا و دريا مىپيمايد ، تا مالى فراوان ترش بچنگ افتد ، لكن چيزى را كه انسان گذاشتنى و گذشتنى است افزون طلبيدنش ديوانگى است ، و اى بسا مال كم كه بركتش بيشتر از پيشتر است .