ترجمة
فرزند دلبندم ، اين را بدان ، هر آنكه شتر سوارى شب و روز او ( كه هماره دوران زندگانى او را در كار سپرى كردنند ) راه پيمايد ، درست آنست كه او هم برده ميشود و ( با آن دو شتر رهوار ) طىّ مسافت مينمايد ، خواه آن شخص ( سوار ) ايستاده و متوقّف ، و خواه بحال آرامش و سكون باشد ، و باز از روى ايمان و يقين بدان ، و باور دار كه ( بشر آزمند و افزون طلبست ، بهيچ جا پابند نكند ، و ديدهگان حريصش را جز خاك گور پركردن نيارد و ) تو هرگز بآرمان و آرزوى خويش رسيدن ، و يا از چنگ مرگ رهيدن نتوانى و ميدانى كه تو نيز براهى كه پيشينيانت رفتند روانى ، پس چه بهتر كه ( از آرزوهاى بسيارت بكاهى و ) در طلب و خواهش كم كوشى ، و كار كسب را مجمل و آسان گيرى ، زيرا اى بسا خواهش و طلبى كه سبب از بين رفتن مال و ثروت است ( و شخص بطمع افزايش از مالش بكاهد و جز حرمانش نصيب نگردد و آرى ) چنين نيست كه هر كوشنده جوينده ، و هر آسان گيرنده نوميد شونده باشد ، خويش را از هر زبونى و پستئى واپاى ( و در راه
[ 841 ]
بدست آوردن حطام دنيوى بهر خوارئى تن در مده ، اگر چه آن بسوى نعمتهاى فراوانت بكشاند ،
زيرا تو ( آنچه از درهم و دينار و زخارف جهان كه بچنگ آرى با آبرو و عزّت از دست رفتهات برابرى نكرده و ) هرگز عوض آنچه كه از خودت در آن راه صرف ميكنى نخواهى يافت ( ارزش آزادى و آزادگى بدان ، و اين گوهر گرانبها را برايگان از كف مگذار ) و هيچگاه خويش را بنده ديگرى مخواه ،
كه خداوندت آزاد آفريده است ( اصولا بگو بدانم ) اين چه خوبئى است كه نيكيش جز با بدى بچنگ نيفتد ، و اين چه آسايشى است كه جز برنج و مشقّت بدست نايد ( نعمت بيخون دل خوش است ،
و آسايش با آزادگى .
اى فرزند ، ( زنهار طمع مورز ، و افزون طلب مباش و ) سخت بپرهيز از اينكه شترهاى آز ، و طمع به شتابت بآبشخورهاى تباهى بكشانند ، ( اين كج نهادان دون طبعاند ، كه چشم از عزّت نفس پوشند ، و ديده بدست ديگران دوزاند ، امّا تو كه پسر على و پيرو پدرت هستى ) اگر ميتوانى كارى كنى كه بين خدا و تو ولىّ نعمتى نباشد ، چنان كن چرا كه تو ( چه آزاد و چه بنده ديگران باشى ) قسمت خويش را يابنده و بهرهات را گيرنده ( پس چه بهتر كه خداى را بنده باشى ) براستى كمى كه از جانب خداوند پاك برسد ( بسى ) بهتر و ارجمندتر از بسيارى است كه از سوى خلقش برسد با اينكه ( در جهان آفرينش هر چه هست ) همه از جانب پاك پروردگار است .