ترجمة
بدانيد ، كه شما نيز رشته اسلام را گسيخته ، و حدودش را متروك گذارده احكامش را ميرانديد و دست از امر بمعروف و نهى از منكر كشيديد ، و بيارى امام خويش بر نخاستيد امّا من ) بدانيد كه خداوند
[ 723 ]
مرا به پيكار با ستمگران ، و پيمان شكنان و تبهكاران در روى زمين فرمان راند ، آنگاه من با شكنندگان پيمان ( طلحه و زبير و اصحاب جمل ) جنگيدم ، و با آنانكه دست از حق كشيدند پيكار كردم ، و بيرون روندگان از حق را خوار و زبون ساختم ، امّا شيطان ردهه ( يعنى ذو الثّديه سرهنگ خوارج ) را كفايت كرده شدم ، از او بواسطه بانگى دهشت انگيز كه ( او شنيد و ترسيد و ) از آن فرياد صداى طپش دل و جنبش سينهاش را شنيدم ( گفتهاند ردهه در لغت مغاك و گودالى است كه در كوه و يا در سنگ پديد آيد ، و اينكه حضرت ، حرقوص ابن زهير رئيس خوارج معروف به ذو الثّديه را شيطان ردهه ناميدهاند براى آنست كه در ميدان پيكار همينكه فرياد حضرت را شنيد بيهوش شده از ترس در گودالى بيفتاد و بمرد ،
زيرا كه آواز آن حضرت بهنگام خشم و كين مانند آواز شير بود ، و در حديث آمده است كه إنّه يزئر زئر الأسد ، و حرقوص را ذو الثّديه بدان جهت ميگفتند كه او را در سينه پاره گوشتى بود مانند پستان كه در سر آن موهائى داشت بدرازى و درشتى موهاى سبلت پلنگ ، كه هر وقت آن پاره گوشت را ميكشيدند باندازه دستى دراز ميگرديد ، و بهمين تناسب برخى او را ذو اليديّه صاحب دستى نيز خواندهاند در صفحه 291 درّة نجفيّه مسطور است كه عديم بن رويم يكى از اصحاب على عليه السّلام گويد حضرت در روز جنگ نهروان فرمود امروز چهار هزار نفر از خوارج در اين ميدان كشته شوند ، كه يكى از آنان ذو الثّديه است آنگاه همينكه جنگ تمام شد و خوارج كشته گرديدند ، امير المؤمنين ( ع ) براستر رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله سوار شده مرا فرمود : چهار هزار نى از نيستان آورده ، پس از شمردن بر سر هر نعشى نئى نصب كردم يكى باقى ماند و مردم هم در پشت سرنگران بودند ، عديم گويد : رنگ چهره مبارك على عليه السّلام دگرگون شده ،
فرمود بخدا سوگند دروغ نگفتم ، و دروغ هم بمن نگفتند ، اين يك نفر هم كه ذو الثّديه است بايد پيدا شود در اين هنگام من وارد گودالى كه در آن آب جمع شده بود گرديده ، چيزى مانند پاى انسانى بدستم آمده ،
شخصى ديگر را بيارى طلبيده آن را از آب بيرون كشيده ديديم ذو الثّديه است كه در اين هنگام حضرت از استر بزير آمده سجده شكر گذارده تكبير بركشيد ، و صداى لشگريان به تكبير بلند گرديد ، لذا چون ردهه بمعنى گودال و آن شيطان هم خوارج را از راه بدر برد بشيطان ردهه از او تعبير ميشود ، بارى منظور حضرت اين
[ 724 ]
است كه من با ناكثين و قاسطين و مارقين جنگيده و آنها را تار و مار كردم لكن ) از ستمگران كمى باقى ماندند كه اگر خداوندم مهلت گذارد ، در اين مرتبه كه بر آنان ميتازم دولت و توش و توانشان را خواهم گرفت ، و جز اندكى كه در اطراف شهرستانها پراكنده ميگردند ، ( تمامى آنان را از ميان برخواهم داشت ) اين منم كه در دوران خردسالى سينههاى عرب را بخاك نهادم ، ( و دست پلنگان و گرگان بدخواه را از سر اسلام كوتاه ساختم ) و شاخهاى تازه سر زده ، ( دليران قبائل قريش و ) ربيعه و مضر را شكستم ، ( و بنياد كفر را از بيخ بركندم ) شما جايگاه ، و خويشى نزديك ، و مقام گزيده مرا نسبت برسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ميدانيد او است كه مرا بهنگام كودكى در دامان ( مهر و محبّت ) خويش ميپروريد ، مرا بسينهاش ميچسبانيد ، در بسترش بآغوشم ميكشيد ، تنش را به تنم ميماليد ، بوى دلاويزش را بمن ميبوياند ، لقمه را پس از خائيدن بمن ميخوراند ، ( هيچگاه ) دروغ و لغزشى در گفتار و كردار من نيافت ( و همواره مرا با صدق و صفا و اخلاص در راه دين قرين ديد ) ، خداوند تعالى از همان دوران شير خوارگى و كودكى بزرگترين فرشته از فرشتگانش ( جبرئيل امين ) را بآنحضرت كه درود خدا بر او باد همراه ساخت ، تا اينكه شب و روز او را براه بزرگواريها ،
و خوهاى ستوده جهان سير دهد ، و من همچون شتر بچّه كه در دنبال مادرش روان است ، بدنبال آن حضرت ميرفتم ( ابن ابى الحديد در صفحه 251 جلد 3 شرح خودش گويد : فضل ابن عبّاس گفت از پدرم پرسيدم رسولخدا كدام يك از پسرانش را بيشتر دوست ميداشت ، گفت : علىّ بن ابيطالب ( ع ) را ، گفتم من ترا از پسرانش ميپرسم ، گفت على را بالنّسبة بپسرانش از همه بيشتر دوست ميداشت ، نديدم هيچ روزى كه على عليه السّلام از آن حضرت جدا ماند ، جز آن روزيكه او براى خديجه در سفر بود ، و نديدم هيچ پدرى بپسرش مهربانتر از او بعلىّ ( ع ) ، و نه پسرى را نسبت بپدرش فرمانبردارتر از على ( ع ) براى پيغمبر آنحضرت ) هر روزى از خوهاى خوشش پرچمى بر مىافراشت ، و مرا به پيروى از آن باز ميداشت ، در هر سالى ( يكماه براى عبادت و مطالعه در اسرار كائنات در مكّه در غار كوه ) بحرا جاى ميگزيد ، و جز من كه او را ميديدم كسش نميديد ، در آن هنگام اسلام جز در خانه رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله ، و خديجه فرود نيامده بود ،
من هم سوّم آن دو بودم ، نور وحى و رسالت را ميديدم ، بوى نبوّت را ميبوئيدم ، ( و بآنچه كه از جانب خدا بآنحضرت نازل ميشد ميگرديدم ) هنگاميكه وحى برآنحضرت صلّى اللّه عليه و آله فرود آمد صداى
[ 725 ]
شيطان را شنيدم ، گفتم يا رسول اللّه اين چه صدائى است ، فرمود : اين ( صداى ضجّه ) شيطان است كه از عبادتش نوميد گرديده است ، تو آنچه من مىشنوم مىشنوى ، و هر چه مىبينم مىبينى ،
جز آنكه تو پيغمبر نيستى ، و البتّه براى من وزير و همواره بر ( راه ) خير و نيكى ( روان ) ميباشى .