ترجمة
از خطبههاى آنحضرت عليه السّلام است ( در وصف ايمان ) ( ايمان بر دو قسم است ) يك قسم از ايمان آنست كه در دلها پاينده و برقرار است ، ( و آن ايمانى است كه از روى حجّة و برهان بدست آمده ، و داراى آن معتقد بخدا و رسول و ائمّه طاهرين بوده ،
و باضلال مضلّين از راه نرود ، و دست از ايمان و معتقداتش نكشد ) قسم ديگرش آنست كه بين دلها و سينهها تا هنگام معيّنى ( بطور پس دادنى و ) عاريت است ( و چون ثابت و راسخ در قلب نيست باندك پيش آمدى زايل گردد ) پس اگر شما را ( در اثر ديدار كارهاى ناهنجار ) از كسى بيزارئى پديد آيد ، آن بيزارى را تا هنگام فرا رسيدن مرگ آنكس نگهداريد ( پس اگر ديديد آن هنگام هم بتوبه نگرائيده ، و از كردار نكوهيدهاش خرسند است ، بدانيد كه ايمانش عاريتى و زوال پذيرفتنى است و ) اينجا است كه حدّ و اندازه بيزارى جستن از او ثابت ميگردد ، و هجرت ( و بازگشت از ضلالت بهدايت ، و از كفر بسوى ايمان ) بر پايه اوّليّه خويش پاينده و واجب است ( همانطوريكه در زمان رسول خدا بوده ، و مردم در آن زمان در خدمت آنحضرت مسلمان ميشدند ، و توبه ميكردند ، اكنون و پس از اين هم در زمان ائمّه طاهرين ( ع ) ، كه اوصياء الهند لازم و واجب است ) و خداوند را باهل زمين و كسانيكه هجرت بسوى ايمان را آشكار سازنده ، و پنهان دارندهاند نيازى نيست ، ( سود و زيان هجرت از كفر باسلام ، و از شقاوت بسوى ايمان ، سعادت براى خود شخص در آخرت است ) نام هجرت ( و بازگشت از بىايمانى بسوى ايمان ) بر كسى تحقّق پيدا نكند جز بشناسائى حجّت ( خدا بر خلق ) در روى زمين ( و بصرف مهاجرت از شهرى و توطّن در شهرى مهاجرش نگويند ) بلكه هر كس حجّت خدا را شناخت ، و باو اقرار و اعتراف كرد مهاجر است ( و اگر شخص در دوران زندگانيش حجّة خدايرا نشناخت و مرد ، مرده است بمردن زمان جاهليّت ، چنانچه در كتب فريقين است كه من مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميته الجاهليّة
[ 680 ]
در اين جا نيز بايد از برادران سنّت و جماعت خود بپرسيم ، شما كه اينحديث شريف را در اغلب كتب خود نقل كردهايد ، بگوئيد بدانيم مراد از حجّة و امام زمانى كه حضرت در اين خطبه تصريح فرمودهاند ، و خودتان مينويسيد ، هر كه او را نشناسد بمردن زمان جاهليّت مرده است ، آن امام در هر عصر و زمانى كى است آيا بنى اميّه ، يا بنى مروان ، يا بنىعبّاساند كه قلم از شرح جنايات و معاصى شرم آورشان ناتوان است ، يا ذرّيّه طاهره رسول صلّى اللّه عليه و آله ، اگر ميگوئيد : بنىاميّه ، و بنىعبّاساند ، كه مورّخين شما كلّيّه فسق و فجور آنان شرح دادهاند ، و اشخاص فاجر و فاسق نميتوانند حجّة براى خدا باشند و شناسائيشان مربوط بايمان باشد ، و اگر ميگوئيد : فرزندان والاتبار آنحضرتاند كه آيه تطهير در شأنشان نازل شده است ، پس چرا آنها را بامامت نمىشناسيد ) و كسيكه خبر حجّة ( خدا ) باو رسيده ، و گوشش نامش را شنيده ، و آنرا در دل نگهداشته ، نبايد از ضعفا و ناتوانش ناميد ،
( بلكه او از اقويا است ، و بايد طبق دستورات حجّة خدا رفتار نمايد ، و گر نه مؤمن نميباشد ،
پس از آن فرمود : مردم ) :
معرفت و شناسائى ما كاريست بسيار سخت و دشوار كه پذيراى آن نيست جز ( سه تن يا ملكى مقرّب ، يا نبيّى مرسل يا ) مؤمنى كه خداوند دلش را بايمان آزموده باشد ، و نگهدارنده احاديث ( سخت و دشوار ) ما نيست مگر سينهها و خردهائيكه امانت پذير ، و پابرجايند ( پس وقتى از ما بر شما رازى مكشوف و امرى واضح شد آن را بپذيريد ، و اگر حديث مشكل ما بر شما مجهول ماند دانستن آنرا بخدايتعالى واگذارده ساكت باشيد ، تا سالم مانيد ) .
ايمردم ( معارف و احكام الهيّه ، و امور گذشته و آينده را ) از من بپرسيد پيش از آنكه مرا نيابيد ، چرا كه من براههاى آسمان از راههاى زمين داناترم ، پيش از آنكه فتنه ( بنىاميه ) پايش را بلند سازد و ( همچون شتران چموش ) گام بر مهار خويش نهد ، و عقول اهلش را از بين ببرد ،
( اهل آن زمان از مدّت آن فتنه عقلشان زايل گردد ، و اتفاق عامّه و خاصّه بر اين است كه خراز آنحضرت و اولاد طاهرينش احدى را جرئت گفتن اين كلمه سلونى قبل أن تفقدونى نيست ، و هر كس اين ادّعا را كرده است ، در همان موقع خوار و شرمنده گرديده ، و در شرح خطبه 92 بدان اشارتى رفت )
[ 681 ]