ترجمة
اهل گورستان همسايگان و دوستانى هستند كه با هم أنس نگيرند ، و از هم ديدن نكنند ،
نسبتهاى آشنائى و وسائل برادرى در ميانشان كهنه و از ايشان بريده شده است ، با اينكه بگرد هم جمعند بيكساند ، و يا اينكه با هم دوست بودند از هم دوراند ، نه از براى شب صبحى شناسند ،
و نه از براى شام روزى دانند ، در هر يك از شب و روز كه در آن ( از جهان بسوى گورستان و آخرت ) كوچيدهاند ، همان برايشان هميشگى است ( نه شبشان را روزى و نه روزشان را شبى است ) دشواريهاى آن سرا را دشوارتر از آنچه ميترسيدند ديدند ، و نشانههاى آنجهان را بزرگتر از آنچه ميپنداشتند نگريستند ، پس آندو پايان زندگانى براى ايشان تا جايگاه بازگشتشان كشيده
[ 625 ]
شده است ، و در آن مدّت است انتها درجه ترس و اميدوارى ( دوزخيان در محشر از كردار زشت خويش بيمناك ، و بهشتيان خوشحال و اميدوارند ) اگر آنان پس از مرگ به سخن ميآمدند ، البتّه از توصيف آنچه كه علانيه ديدار كردند عاجز بودند ، گو اينكه نشانهاشان گم ، و اخبارشان منقطع گرديده ( و كسى از اوضاعشان آگاهى ندارد ) ولى ديدگانى كه پذيراى عبرتاند آنان را مينگراند ، و گوشهاى هوشها از آنان مىشنوند ، كه آنان بدون داشتن ( زبان و دهان ) وسائل سخن بسخن آمده و ميگويند آن چهرههاى شاداب و پرطراوت بسى گرفته و زشت آمد ، و آن پيكرهاى نرم و لطيف بىجان افتاد لباسهاى كهنه و پوسيده را در بر كرديم ، تنگى كور و خوابهاى سخت ، ما را برنج افكند ، ترس و وحشت را از يكديگر بارث برديم ، منزلهاى خاموش ( و تاريك گور از هم پاشيده و ) بروى ما خراب شدند آن اندامهاى شكيل و قشنگ نابود گرديد ، و آن صورتهاى زيبا و پاكيزه زشت شدند ، اقامت ما در مسكنهاى پر دهشت بطول انجاميد ، نه از اندوه گريز گاهى ، و نه از اين تنگى گشايشى يافتيم ( خواننده عزيز و شنونده گرامى ) اگر آن مردگان را با ( ديده ) عقل و خرد بسنجى ، يا پرده ( خاكى ) كه آنها را از تو پوشانده است كنار رود ( آنها را خواهى ديد ) در حاليكه گوشهايشان در اثر رسوخ جانوران خاكى در آنها نابود و گر گشته ، و ديدگانشان از سرمه خاك ( بمغز ) فرو رفته ، و زبانهايشان پس از تندى و تيزى در دهانها پاره پاره گشته ، و دلهاشان پس از بيدارى در سينهها مرده ، و از طپش افتاده ، در هر عضوى از ايشان پوشيدگى تازه كه باعث فساد و زشتى است رخداده ، و راه نا بودى آنها را آسان ساخته است ، در حاليكه در برابر هر آسيبى تسليماند ، نه براى دفاع ( از آلام و اسقام ) دستى ، و نه براى ناليدن ( از سختيها ) دلهائى دارند ( اگر بديده عبرت بنگرى ) اندوههاى دلها و خاشاك و خونابه چشمها را خواهى ديد كه براى آنها در هر يك از اين رسوائى و گرفتاريها حالتى است كه ديگرگون نشود ، و سختى است كه برطرف نگردد .