ترجمة
از سخنان آنحضرت عليه السّلام است و آنرا هنگاميكه يارانش در امر حكومت بر وى شوريدند بيان فرموده است :
( پس از آنكه سپاه شام جلادت و مردانگى لشگر عراق را ديده ، و به ناتوانى خويش پى برده ، و بتدبير عمرو عاص برفع مصاحف پرداختند ، و باين حيله موجبات اختلاف لشگر امير المؤمنين را فراهم كردند ،
بطوريكه اشعث ابن قيس و ديگر از جهّال حضرت را گفتند چنانچه مالك اشتر و ديگران را از جنگ بازنگردانى تو را مانند عثمان خواهيم كشت ، لذا حضرت مجبورا فرمان داد ، تا دوستان دست از جنگ كشيدند آنگاه فرمود ) :
اى مردم ، همواره امر من با شما بدانسان كه ميخواستم بود ، تاكنون كه جنگ شما را كاهيده ، و فرسوده كرد ، سوگند با خداى محقّق است ، كه جنگ از شما گرفته ، و بشما ترك گرديد ( شما اوّل هنگامه جنگ را خوب گرم كرديد ، لكن زودتر از دشمن به ستوه آمده ، و دنباله آنرا رها كرديد ) در صورتيكه آن جنگ دشمنان را بيش از شما كاهيده و فرسوده است ( اگر گوش به سخن من فرا دهيد ديرى نپايد كه اين بقيّة السّيف شامى را از پيش برداشته ، با عروس ظفر هم آغوشتان خواهم كرد لكن چه سازم ) ديروز من سرهنگ و فرمانده شما بودم ، امروز بايد ( همچون سربازى ) فرمان بر باشم ، ديروز بازدارنده شما ( از هر كار خلافى ) بودم ، امروز بازداشته شده ( از كار صواب جنگيدن با شاميان ) هستم ( چه توان كرد كه ) شما زندگانى ( ننگين ) را خواهانيد ( و من مرگ با شرافت را ) و من نميخواهم شما را بكاريكه خواهانش نيستيد وادار نمايم ( زيرا توانائى اين كار را در خويش نديده ، و اجبار بجنگ هم صلاح نيست ) .