ترجمة
از خطبههاى آنحضرت عليه السّلام است ( در ذكر اوصاف خداوند سبحان جلّت عظمته ) سپاس ذات مقدّس خداوندى را سزاست كه آفريننده بندگان ، و گستراننده زمين ، و روان كننده آب فراوان ، در زمينهاى پست ، و روياننده گياهان در زمينهاى بلند است ، نه براى اوّليّت او ابتدائى ، و نه براى پايندگيش انتهائى است ، او است اوّلى كه هميشه هست ، و باقئى كه سر رسيدى برايش نيست ، پيشانيها ( در راه تضرّع ) برايش خاك آلود ، و لبها بوحدانيّتش گويا ميباشد اندازه هر يك از اشياء را هنگام آفرينش معيّن فرمود ، تا خود از مانند بودن بآنها ممتاز باشد ، ( و جهانيان بدانند كه او مانند اشياء محدود بحدى نيست ) انديشهها با حدود و حركات ( بشريّه چه باطنيّه و چه ظاهريّه ) قدرت بر دريافت وى ندارند ( تا بدينجهت معلوم شود كه خالق همچون مخلوق داراى جسم نيست ) براى او گفته نشود كه كى بوده ، و معلوم نشود كه تا چه وقت خواهد بود ( زيرا او خود پديد آورنده زمان ،
و زمان مخلوق او است ) پيدائى است كه نتوان گفت از چه پيداست ، پنهانى است كه نتوان گفت در چه چيز پنهان است ( زيرا پيدائى پيدايها ، و پنهانى پنهانيها از او پيدا و پنهاناند ) جسمى نيست تا پس از پيدايش پنهان گردد ، در پرده پوشيده نيست تا آن پرده او را بپوشاند ، نه بر اشياء بطور چسبندگى نزديك ، و نه از آنها بطور جدائى دور است ( زيرا كه او بهمه اشياء محيط و قرب و بعد بآنها نزدش يكسان است ) هيچيك از كارهاى بندگانش بر او پوشيده نيست ، از زير چشمى نظر كردن ،
و لفظى را مكرّر نمودن ، به پشته دشتى بر آمدن ، و در شب تاريك قدمى برداشتن ، در چنان تاريك شبى كه ماه نور افشان بر آن پرتو ميافكند ، ( و تاريكيش را بروشنى تبديل مينمايد ) و خورشيد درخشان در طلوع و غروب آن ماه را تعقيب مينمايد ( هر وقت كه ماه پنهان شد خورشيد طلوع و هر وقت ماه پيدا شد خورشيد غروب ميكند ) و نيز از گردش روزگارها و از آمدن شب و رفتن روز ، ( خلاصه او بكلّيه
[ 441 ]
حركات و سكنات انسان و حيوان و شمس و قمر و چرخ و فلك و روز و شب و دانا ميباشد ) او است كه پيش از سر رسيدن هر مدّت ، و شماره شدن هر شمرده شده بوده است ، بلند و منزّه است از اينكه تعيين كنندگان حدود و اندازهها ، و نهايت اطراف و جوانب ، و تهيّه جاها و قرار گرفتن در مكانها را باو نسبت دهند ( زيرا كه او از كلّيّه اينها كه از لوازم جسم است بدور و ) حدّ و نهايت براى آفريده شده او تعيين ، و بغير او نسبت داده ميشود ، اشياء را از روى اصول و مبادى ازليّت و ابديّت ( از روى نقشه و اندازه و تجربه از ديگرى ) نيافريد بلكه ( بصرف اراده ) آفرينش را آفرينش را آفريده ،
و حدّش را معيّن فرمود ، و صورت هر چه را كه تصوير كرد ، آنصورت را در حدّ خودش قشنگ و نيكو فرمود ،
هيچ چيزى را از فرمان او ياراى امتناع و سركشى نيست ، و در فرمان بردارى هيچيك از اشياء براى او نفعى متصوّر نه ، علم و دانش او بحال مردگان گذشته ، همچون بحال زندگان باقى مانده است و دانائيش بآنچه در آسمانهاى بلند پايه است ، همچون دانائيش بآنچه در زمينهاى فرودين است ميباشد ( زيرا كه علم او باحوال آفرينش اكتسابى نيست كه گاهى باشد ، و گاهى نباشد ، بلكه ذاتى است و گذشته و آينده ، و آسمان و زمين ، و مرده و زنده نزدش يكسان است ) .