ترجمة
از سخنان آنحضرت عليه السّلام است كه اهل بصره را در آن مخاطب و از پيش آمدهاى سخت و دشوار اخبار فرموده :
( اى اهل بصره شما روزهاى سخت و پرفتنه در پيش داريد ) هنگام آن فتنه در هر كسيكه نيروى فرمان بردارى از خدا است بايستى آنرا بجا آورد ( تا مگر خدا آن فتنه را از شما بگرداند ) و شما اگر از فرمان من سرپيچى نكنيد من بخواست خدا شما را براه بهشت خواهم كشانيد ، گو اينكه اينكار دشوار و تلخ مزه باشد ( در مذاق اهل باطل حق تلخ و مردم را از عادات نكوهيدهشان منصرف كردن و بسوى سعادت ابدى كشانيدن دشوار و سخت است ) امّا عايشه ( كه با من دشمنى ورزيده ، و بجنگ من برخاست اين است كه ) رأى نشست زنانه او را دريافت ، و در سينهاش همچون آهنگران كين توزى و حسد جوشيدن گرفت ( و باينجهة بر عليه من قيام كرده ، و جنگ بصره را سرپا كرد ) و اگر او را بر ميانگيختند تا آنچه را كه با من كرده ، با ديگرى بجاى آورد نميكرد ، و احترام بزرگى اوّليّه او ( كه در زمان حيوة رسولخدا ( ص ) داشت بجا است و ) برايش باقيست ، حساب و باز پرسيش هم ( در آخرت ) با خداوند است ( چون از امّهات مؤمنين است بپاس همسريش با رسولخدا از كيفر كردارش در دنيا ديده پوشيده ، و بخدا و آخرتش واگذار ميكنيم ( خداوند هم در قيامت براى او عذابى مقرّر فرموده ، چنانكه در س 33 ى 30 فرمايد : يا نِساءَ النَّبِىِّ مَن يَأتِ مِنكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفُ لَهَا العَذابُ ضِعفَينِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرًا اى زنان پيغمبر هر يك از شما كه كار زشت و ناشايسته آشكارا انجام دهد عذاب او دو برابر ديگران ، و اينكار بر خدا آسان است .
در اينجا لازم است نكته متذكّر گرديم : و آن اينست كه پاره كسان كه درست در افكار و عقايد و سخنان ابن ابى الحديد غور و بررسى نكردهاند او را شيعه پنداشتهاند ، در صورتيكه او يكى از متعصّبين معتزله و اهل سنّت
[ 411 ]
بوده ، و در نهج البلاغه در هر مورديكه حقانيت مذهب تشيع را حضرت امير المؤمنين عليه السّلام آشكارا اثبات فرموده ، او تا توانسته است بتأويلات بارده و دلائل پوچى كه ابدا مورد قبول عقل نيست پرداخته است . مثلا در همين خطبه كه نكوهش و گله حضرت امير المؤمنين ( ع ) از عايشه هويدا و آشكار و هيچ راه ترديدى در مخلّد بودن او در آتش باقى نمانده است ، محبّت عايشه و يا پيروى از طريقه غير مستقيم شارح معتزلى را چنان كور و كر ساخته است كه بسيارى از سخنان خود را كه درباره اهل البيت از زبان حضرت رسول ( ص ) نقل كرده بكلى فراموش و كوشيده است تا مگر دامان عايشه را از لوث عار و گردشنار ناروائيهائى كه او مرتكب شده است پاك سازد ، و در صفحه 437 جلد 2 در ترجمه قسمتى از خطبه 50 كه در وصف اهل البيت است خودش آيه قُل لا أَسئَلُكُم عَلَيهِ أَجرًا إِلاَّ المَوَدَّةَ فِى القُربى را نقل و در ذيل آن حديث شريف إنّى تارك فيكم الثّقلين كتاب اللّه و عترتى ، حبلان ممدودان من السّمآء ، لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض را آورده ، و با همه دست و پاهائيكه زده ، و حق كشيهائيكه كرده باز نتوانسته است انكار كند ، بلكه خودش اثبات كرده كه منكر و مبغض علىّ ( ع ) و فاطمه ( س ) مخلّد در آتش است ، و در اوايل جلد يكم در شرح حديث فاطمة بضعة منّى ، من اذاها فقد اذانى ، و من اذانى فقد اذ اللّه اعتراف كرده است كه آزار كننده على و فاطمه آزار كننده خدا و رسول است ، و در قيامت در جهنّم است ، با اين وصف در شرح و تأويل خطبه مذكور كه رسيده بدون ذرّه انصاف و توجّه بگفتههاى ما قبل خودش در جلد 2 از صفحه 457 الى صفحه 460 از قول ابى يعقوب استادش بذكر علل و جهاتيكه موجبات حسد و كين توزى عايشه را با على و فاطمه سلام اللّه عليها فراهم آورده پرداخته و ميگويد : عايشه پس از قتل على عليه السّلام توبه كرده و از اهل بهشت شد ، ما اينجا از ابن ابى الحديد و امثال او ميپرسيم ، آيا روى سخن خداوند كريم در قرآن مجيد با كى است كه فرمايد : يا نِساءَ النَّبِىِّ مَنْ يَأتِ مِنكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيَّنَةٍ يُضاعَفُ لَهَا العَذابَ ضِعفَينِ ،
وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرًا مگر نه اين است كه چون از علم خدا و رسول گذشته بود كه عايشه چكاره است لذا خداوند جلوتر اين اولتيماتوم سخت را بآنها كرد ، تا راه عذرى باقى نمانده باشد ، آقاى ابن ابى الحديد تو كه در چندين جاى كتابت حديثى را كه حضرت پيغمبر ( ص ) بزنهاى خود فرمود : أتّيكنّ
[ 412 ]
صاحبة الجمل الأدبب تنجها كلاب الحوأب را نقل كرده و بعد ميگوئى حضرت بعايشه فرمود : اى عايشه بترس از اينكه صاحب آن شتر ، و خلاصه كسيكه تيغ بروى على كشيده ، و جنگ جمل را سرپا كند تو باشى ، و او را بقول خودت صريحا از اين اقدام نهى كرده ، و او نشنيد ، و كرد آنچه كرد ، ديگر براى چه تو و اصحابت بر خلاف قول خدا و رسول و وجدان و نوشتههاى خودت رفتار كرده ، و عايشه را با آن همه خونهاى ناحقّى كه بگردن گرفت از تائبين و اهل بهشت ميدانيد ، نعوذ باللّه من اللّجاج و الألحاد و العناد ) .