ترجمة
از خطبههاى آنحضرت عليه السّلام است ( در توحيد و صفات حقتعالى ) سپاس ( ذات مقدّس ) خدائى را سزا است كه آفرينش بر هستى او دليل ، و تازه پيدا شدن آفريدهايش ازليّت و هميشه بودنش را راهنما است ( شخص با قدرى تفكّر خواهد دريافت كه مخلوقات را ناچار خالقى است و آن خالق بايستى خود ازلى و قديم بوده ، و موجودات را او احداث فرموده باشد ، و اگر چنين نباشد خود او مخلوق خالق ديگرى است ) و از شبيه بودن مخلوقات با هم ( در اجسام ) پيداست كه شبيهى براى او نيست ( زيرا كه اگر شبيهى براى او بود او هم جسم بود ، و خدا داراى جسم نميتواند باشد ) دانائيها كنه ( ذات ) او را در نيابند ، و پردهها ( جمال دلاراى ) او را پوشيدن نتوانند ، تا اينكه ميان آفريننده با آفريده شده ، و تعيين كننده حدّ با محدود و معيّن ، و پروردگار با پرورده شده فرق و تفاوتى باشد ( و اگر چنين نبود و مثلا خداوند محسوس بحواسّ و مستور بساترها كه از لوازم جسم است ميبود جز مخلوقى نبود ،
و خالق از اينگونه چيزها مبرّا است خداونديكه ) يكتا است نه بحساب شمردن عدد ، آفريدگار است نه با جنبش و رنج كشيدن ، بدون گوش شنواست ، و بدون نظاره با چشم بينا است ، حاضر است نه با ملاقات و رؤيت ، دور است نه با دورى راه ، پيدا است نه با ديدن ، پنهان است نه با لطافت ( و كوچكئى كه آن باعث پنهانيش باشد ) بقهر و غلبه و قدرت از اشياء جدا است ( آنها را او آفريده ،
و بر همه محيط و همه مقهور اراده او ميباشند ) و اشياء بفروتنى و بازگشت بسوى او از او جدايند ، هر كه او را محدود دانست ، پس او را بشمرد ، و هر كه او را بشمرد ازليّت و هميشه بودن او را باطل دانسته ،
او را محدود دانست ، پس او را بشمرد ، و هر كه او را بشمرد ازليّت و هميشه بودن او را باطل دانسته ،
هر كس گفت او چگونه است خواسته است او را ( بوصف زايد ) وصف كند ، هر كه گفت او در كجا است جائى برايش مقرّر كرده ، آن وقتيكه ( در جهان آفرينش ) معلومى نبود او عالم ، و پرورده شده نبود او پروردگار ، و قدرت داده شده نبود او قادر و توانا بود
[ 397 ]