ترجمة
از سخنان آنحضرت عليه السّلام است ( كه پس از ضربت زدن ابن ملجم بفرق مباركش و ) پيش از وفاتش بيان فرموده ( و در آن ثابت فرموده كه هيچكس را از مرگ گريزى نيست ، و نيز از ضربت خودش از زبان پيغمبر ( ص ) اخبار فرموده :
اى گروه مردمان ( دانسته باشيد ) هر گريزنده از مرگى مرگ را در حال گريزش ديدار خواهد كرد ، مدّت زندگانى جولانگاه ( كميت ) جان است ( دور كه بسر رسيد مركب جان از پاى ميافتد و مرگ در ميرسد ) گريز از مرگ در يافتن آنست ( زيرا كه شخص هر اندازه عمر صرف كرده و براى دورى از مرگ چاره ميانديشد ، بهمان اندازه كه عمر خود را تباه كرده بمرگ نزديك شده است ) آه كه چه روزگار درازيرا كه من در كنجكاوى از اين را از سر بسته گذراندم ،
باشد كه دريابم براى چه مدّت مرگ بر بشر پوشيده است ، بالاخره برخورد باين نكته شدم كه طبق مصلحت خداوند بايد چنين باشد ، و خداوند خود فرمايد : وَ ما تَدرى نَفسٌ بِأَىِّ أَرضٍ تَمُوتُ ، و نميداند شخص كه در چه سرزمين ميميرد ) و خدا جز پنهان داشتن آنرا ( از شما ) نخواسته است ( امّا من رسولخدا ( ص ) پيشتر مرا از هنگام مرگم آگهى داده و فرموده : ستضرب على هذه فتخضب زودا كه زده ميشوى بر فرق سرت ضربتى و محاسنت بخون رنگين خواهد شد . گرچه ابن ابى الحديد در اين مورد گويد : امير المؤمنين هم با اينكه رسول خدا باو خبر داده بود باز كاملا از زمان مرگش اطّلاع نداشته ، بلكه علمى بوده اجمالى ، لكن سخن او طبق مذهب شيعه درست نيست ، زيرا خداوند خود
[ 386 ]
در س 36 ى 11 فرمايد : وَ كلَّ شَىء أَحصَيناهُ فى أِمامٍ مُبينٍ امام احصائيّه و حساب كلّيه اشيا را ميداند . بنابر اين امام بزمان مرگ خود دانا بوده ، چنانچه در شب هفدهم رمضان از حضرت امام حسن عليه السّلام سئوال فرمود ، از رمضان چند روز گذشته عرض كرد هفده روز ، از حضرت امام حسين ( ع ) پرسيد چند روز از اينماه باقيست عرض كرد سيزده روز ، فرمود زودا كه پسر ملجم مرادى ريش مرا بخون سرم رنگين كند ) چه دور است آگاه شدن از علميكه ( از شما ) پنهان است ( و جز براى امام آشكار نخواهد شد ) امّا وصيّت من بشما پس خدا است ، خداست ، مبادا چيزى را شريك او قرار دهيد ، ديگر محمّد صلّى اللّه عليه و آله است ،
نكند كه سنّت و طريقه او را تباه سازيد ، همواره اين دو ستون ( توحيد و شريعت ) را بر پاى داشته و اين دو چراغ نور افشان را فروزان داريد ( و در تاريكيهاى جهل و گمراهى از آن دو استضائه كنيد ) و بر شما نكوهش و سرزنشى نيست ماداميكه ( از گرد اين دو ستون و اين دو چراغ ) پراكنده نشويد ، خداوند بار تكليف را بدوش هر يك از شما باندازه توانائيش نهاده ، و بنادانان تخفيف داده ( و از هر كس باندازه علمش عمل خواسته است زيرا كه ) پروردگار شما پروردگارى است مهربان ، دين شما دينى است محكم ،
امام شما امامى است دانشمند ( كه او و اولاد طاهرينش شما را در هر عصر و زمانى بوظيفه دينى و مذهبىتان آشنا ميسازند ) و من همان مصاحب ديار ديروز شما هستم كه ( با آنهمه سلحشورى و تهمتنى در جنگها ، و آنهمه زهد و عبادت در مساجد و محرابها اكنون اينطور در بستر ناتوانى افتاده و ) امروز محلّ پند و عبرت شما و فردا دورى كننده از شما ميباشم ، خداوند مرا و شما را بيامرزد ( اگر من در اثر اين ضربت از جهان رفتم ) و اگر در اين لغزشگاه محكم پابند كردم ( و زنده ماندم ) پس آن مطلوب شما است ، و اگر قدمم لغزيد ( و از جهان بيرون شدم ) پس اين ما بوديم كه در زير شاخهاى درختان و جايگاه وزش بادها ، و در زير سايه ابريكه انبوه آن در فضا پراكنده ، و نابود گشته ، و آثار آن بادها در زمين از ميان رفته بوديم ( و اكنون در اثر رسيدن مرگ چشم از همه آنها پوشيده و وارد جهان ديگرى شدهايم ) و من شما را همسايه بودم ، كه روزكى چند بدنم با شما مجاورت و همنشينى كرد ، زودا كه بدنم را جثه بىجان خواهيد يافت ، كه پس از آن همه جنبشها آرام ، و بعد از آن همه سخن ( هاى نغز و شيرين و دلكش خاموش گرديده ) و بايد اين بىحركتى جسم ، و بازماندگى چشم ، و بيحسّى اعضاى من مورد پند و عبرت شما قرار گيرد ، زيرا كه چنين جسمى بيروح ، و چشمى بىنور ، و اعضائى بىحسّ ،
پند گيرندگان را پند دهندهتر ، از سخنان رسا ، و گفتار شنيده شده است ( كه آن سخن را واعظان و گويندگان
[ 387 ]
از حجرههاى گرم و آتشين بمردم مىشنوانند ) و وداع و جدائى من از ما همچون وداع و جدائى مرديست به يارانش ديدارش را منتظراند ، دوران گذشته مرا ديدارش را منتظراند ، دوران گذشته مرا فردا خواهيد ديد ، روزگار پرده از كارهاى من خواهد برافكند ( آينده قضاوت خواهد كرد ، و بر شما روشن و معلوم خواهد شد ، كه من جز رضايت خدا در اين جنگها منظورى نداشته ، و براى هدايت و كاميابى شما از دنيا و آخرت متحمّل چه رنجها و مشقّاتى شدهام ) و پس از اينكه جاى مرا خالى ديديد ( و خلفاى جور را در مقام من نگران شديد كه حدود خداى را معطّل گذاشته ،
و در امر دين چندان اهتمامى بخرج نميدهند ) آن وقت مرا خواهيد شناخت ( و برايم افسوس خواهيد خورد ولى چه سود )