ترجمة
اى خدائيكه پاك و منزّه و خالق و معبود آفريدگانت هستى ، تو براى اينكه خلق خود را خوب امتحان كنى ( تا نيكوكار از بدكار پديد آيد ) مهمانسرائى آفريده ، و جوانى در آن گسترده ،
آشاميدنى و خوردنى و زنان و خدمتكاران ، و قصرها ، و نهرها ، و سنبلها ، و ميوهها در آن مهيّا فرمودى ، پس خواننده را ( كه عبارت از پيغمبر اكرم ( ص ) بود بسوى بندگانت فرستادى تا مردم را بسوى آن مهمانسرا بخواند ، پس آنان خواننده را اجابت نكردند ، و بآنچه كه رغبتشان دادى مايل نگشتند ، و اشتياقى بسوى آنچه كه تشويقشان كردى از خود نشان ندادند ( نه تنها دعوت ترا اجابت نكردند بلكه بالعكس ) بمردارى گنديده روى آوردند ، كه بخوردن آن رسوا گشته ،
[ 292 ]
بيمار سازد ، پس او بچشمى غير بينا و بگوشى غير شنوا مىبيند و مىشنود ، خواهشها پرده عقلش را بردارنده ، و عشق دنيا دلش را ميرانده ، باز هم شيفته و شيدا و بنده آن و يابنده كسيكه چيزى از آن دنيا در دست دارد ميباشد ، از هر جا كه دنيا بر خواست او از پيش برخيزد ، و بهر جا دنيا رو كند ، او نيز از دنبالش بدانجا رو كند ، از منع منع كننده و پند پند دهنده ، كه از جانب خدا است از راه كج باز نهايستد ، و پند نپذيرد ( هر قدر قرآن كريم او را بترك دنيا و اقبال بعقبى امر فرمايد ، او روى از سخن خدا برتافته ، و غرق درياى شهوات خويش است ) با اينكه مىبينند حال گرفتاران ( چنگال ) غفلت را كه ديگر براى آنان رجوع و بازگشتى نبوده ، و چگونه بر آنان فرود آمد آنچه را كه باور نميداشتند ، و چگونه جدائى انداخت بين آنان و دنيا چيزيكه از آن ايمن بودند و چطور وارد شدند بآخرتى كه وعده داده شده بودند ، پس آنچه بر ايشان نازل شده بوصف در نكنجد ،
سختى و بيهوشى و حسرت از جهان گذشتن بر آنان هجوم آورد ، و دست و پاهايشان را از كار انداخت رنگهاشانرا دگرگون ساخت ( ايكاش بهمين قدر اكتفا شده ، و راحت ميشدند ، ولى اين اوّل گرفتارى آنها بود ) زور مرگ بر آنان شدّت گرفت ، و ميان هر يك از آنان و گفتارش جدائى انداخت ،
و او در ميان كسانش بچشمش مىبيند ، و بگوشش مىشنود ( كه چگونه عيالش گيسو پريشان ميكند ، و فرزندش فرياد و ناله ميكشد ) و او با اينكه در آن حال عقلش سالم ، و فكرش باقى است ،
با خويش ميانديشد ، كه عمر خود را چگونه بسر برده ، و روزگارش را چسان گذرانده است ،
بياد دارائى كه گرد آورده ، و در فراآوردن آن چشم از حلال ، و حرام ، و مشتبه آن پوشيده ميافتد ، و مىبيند كه در راه جمعآورى آنها متحمّل چه اندازه و بالها و رنجها گرديده كه اكنون بايد از آنها جدا شده ، و باقى ماند آن دارائى براى ديگر اينكه در آن متنعّم و از آن برخوردار شوند . پس گوارائى و عيش آن مال براى ديگران ، و بار وزر و وبالش بر پشت او است ( و در هنگام بازپرسى و حساب ) آنمرد گروگان آن اموال بوده ، و بر چيزهائيكه هنگام مرگ ( از بسيارى گناه و كمى كردارهاى نيك كه ) بر او آشكار گشته دست تأسّف بدندان گزيده ، و بآنچه در دوران زندگانيش بآن رغبت داشت بىميل شود ، و آرزو كند اى كاش آن كسيكه بر او و بمقام او غبطه ميخورد ، و باموالش رشگ ميبرد ، او آن دارائى را جمع كرده بود نه او ، پس پيوسته مرگ در تن او
[ 293 ]
كاوش كند ، تا اينكه كوشش هم از كار بيفتد ، آنگاه در ميان كسانش بماند ، در حاليكه نه بزبان گويا ، و نه بگوشش شنوا باشد ، با چشمش بچهره اطرافيانش مينگرد ، حركات زبان آنها را ديده ، و صداى سخنشان را بشنود ، پس باز مرگ ( چنگالش را محكمتر و ) كاوشش را زيادتر كرده راه ديدارش را مانند راه شنوائيش بگيرد ، و جان از تنش خارج گردد ، آنگاه در ميان اهلش مردارى باشد ، كه از پهلوى او بودن در وحشت افتاده ، و از نزديك شدن باو دورى كنند ، و او نه با گريه كنندگان همراهى نمايد ، و نه خوانندگان را پاسخ دهد ، پس ( اطرافيانش با چشمى گريان دلى بريان ) او را برداشته و بسوى گودالى كه در زمين كنده حملش كنند ، و بدست اعمالش سپرده ديدارش را ترك گويند ( و باز گردند پس آن بدنيكه هنگام قبض روح بند از بندش گسيخته شده در آن منزل تاريكى و وحشت و تنهائى پس از سئوالات نكيرين ، ماران ، و موران ، و كرمان در جوف سينه و دهان و چشمش مكان كنند ، و او را با نيش و دندان طعمه خويش قرار دهند ، و او در چنين جائى با چنين همنشينانى دست بگريبان باشد ) تا دور روزگار سپرى شده ، و اندازه امر خلق و جهان پايان پذيرد ، اوّل و آخر مردم بيكديگر ملحق ، و هر امر نوينى را كه خداوند درباره آفريدگانش اراده فرمايد برسد ( و همه را زنده كند ) آنگاه خداوند تكانى بآسمان و جنبشى بزمين داده آنرا بشكافد ،
و اين را بلرزاند ، و با هيبت جلالت و سطوت عظمت كوهها را از زمين بركنده ، و آنها را بيكديگر بكوبد ( بطوريكه آنكوههاى عظيم الجثّه مانند پنبه زده شده حلاّجان ريز ريز و ذرّه ذرّه شوند ) و كسانيكه در شكم زمين ( مدفون ) اند بيرون كشيده ، و پس از پوسيدن تازه ، و پس از گرد شدن گردشان آورد ، و چون از هر يك از آنها جدا گانه ميخواهد از كردارهاى مخفى ، و كارهاى پنهانى آنان پرسشهائى بكند از هم جداشان ساخته ، و دو دسته شان ميسازد ( دسته صلحاء و نيكان ، دسته اشقياء و بدان ) بآن دسته نعمت عطا ميكند ، از اين دسته انتقام ميكشد ، امّا اهل طاعت و فرمان پس آنان را در پناه خويش پاداش نيك داده ، براى هميشه ببهشتشان خواهد برد ، بهشتى كه داخل شوندگانش از آن خارج نشوند ، و تغييرى در حالشان پديد نيايد ، ترسى بآنان رخ ندهد ، دچار بيماريها و هلاكتها نشوند ، خطرى متوجّهشان نگشته ، و از آن جا بديگر جا سفر نكنند ( هميشه تا خدا خدا است جاى آنان در آن باغستانها و قصرها و بعيش و نوش مشغولند ) امّا اهل عصيان و نا
[ 294 ]
فرمانان بجهنّم كه بدترين جاها است واردشان سازند ، در حاليكه با غلّ و زنجير دستهاشانرا بگردنشان بسته ، موى پيشانيشانرا بپاهايشان چسبانيده و پيچيده ، و در عذابى واردشان كنند كه سوزش آتشش بسيار تند ، و در خانه كه درش بروى اهلش بسته ، در آتشيكه شعلهاش درخشنده صدايش ترساننده ، لهيبش تند و در سوزاندن بسيار حريص باشد ، نه ساكن آنخانه از آن بيرون گردد ،
و نه از اسير آن فديه پذيرفته شود ، نه غلّ و زنجيرش شكسته شود ، نه زمانش بسر آيد ، نه مدّتش تمام گردد و بگذرد ( هميشه بآن عذابهاى دردناك ، در آن خانه مبتلا طعامش آتش ، شرابش حميم و غسلين ، انيسش مارها و افعيهاى سياه و كژدمهاى گزنده ميباشند ) الها پروردگارا بخشايشگرا ترا قسم ميدهم ، بحقّ قرآن كريم ، و بحقيقت و آبروى محمّد و ال محمّد صلوات اللّه عليهم اجمعين ،
كه در دربار تو قرب و منزلتى بسزا دارند ، كه ما گنهكاران را بيامرزى ، و بآن آتش سوزان ،
و عذابهاى دردناك دچار نسازى ، بالنّبىّ و آله