ترجمة
قسمتى از اين خطبه در وصف پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله ميباشد :
خداوند تعالى پيمبر اكرم را از شجره طيّبه پيمبران ، و از مشكوة پر نور و درخشان ( آنان ) و از گيسوى بالاى پيشانى ( از طينت پاكيزه گوهران ) و از ناف كعبه و بطحاء ( كه مقدّسترين مكان ) و از چراغهاى درخشان در تاريكى ( براى گمراهان ) و از چشمههاى حكمت ( و فيض كه براى تشنگان وادى حقيقت در جريان بود بيافريد و ) برگزيد ( و او را همچون پزشكى كار آگاه بسر وقت بيماران و گرفتاران بامراض مهلكه جهل و نادانى فرستاد ) طبيب حاذقى كه وسايل طبابت خويش را از مرهمهاى سودمند ، و كار افزارهاى تافته شده با خود برداشته ( و در ميان مردم براى شفا دادن مرضى ) گردش ميكرد ، و هر جا كه بدلهاى كور ، و گوشهاى كر ، و زبانهاى گنگ كه نيازى بدواهاى او داشت برخورد ميكرد ،
( فورا بر بالين آن بيماران و مجرمان مبتلا مىنشست و ) مرهمهاى نصايح نافع خويش را بر زخم آنان مينهاد ، ( و نشر مواعظ گرم خود در آن جراحات مهلكه فرو ميبرد ، تا اينكه آن دلها را بينا ، گوشها را شنوا ، زبانها را گويا گردانيد ، و درمندان جهان سر از بستر بيهوشى و بيمارى شرك و نادانى برداشته ، و با مزاجى سالم بكار حق پرستى قيام نمودند ) محمّد ( ص ) پزشكى آزموده و دكترى كارآگاه بود كه جايگاههاى ( جراحات ) غفلت و مراكز ( امراض ) حيرت را بدواهاى خود معالجه ميكرد ،
( و بهبودى ميبخشيد لكن بعضى از مرضى باندازه مرض گمراهيشان در بحران و غير قابل علاج بود كه آن ) بيماران دلشان از پرتو انوار حكمت او منوّر نشد ، و از آتش زنههاى علوم و معارف او كسب نور و آتش دانشى نكردند ( آرى ) چارپاى چرنده را با دانش چكار و سنگ سخت را با بينش چه تناسب ، اين صاحب ديدگانند كه رازهاى علوم و معارف برايشان منكشف و گمكرده راهان
[ 283 ]
( راهجو ) هستند ، كه راه حق بر ايشان روشن گرديده ( اكنون از فرط تحقيق مانند آنست كه ) قيامت پرده از چهره بر افكنده ، و نشانه آن براى شخص هشيار پديدار گشته ( و براى آخرتش از دنيا توشه بر ميگيرد ) مرا چه شده كه شما را مىبينم پيكرهائى بيجان و جانهاى بىپيكر ( كه هميشه يكپايه كارتان لنگ است ، نه خودتان خردمنديد ، و نه رأى خردمندان را بكار مىبنديد ) عبادت كنندگانى هستيد بىپرهيز ، و بازرگانانى هستيد بدون سود ( جنگ ميرويد ، ثبات نمىورزيد شكست ميخوريد ) بيدارانى خواب ، حاضرانى غائب ، شنوندگانى كر ، گويندگانى لاليد ،
( در كارها و امورات حاضر ميشويد ، ولى از روى اجبار و كراهت ، و چنين كسى بود و نبودش يكسانست )