ترجمة
پس از اينكه حضرت عليه السّلام از خلقت و چگونگى آفرينش آسمان و زمين و ملائكه و بشر فارغ شد با الفاظى موجز ، دلكش ، شيرين ، و معانى باريك ، و فصيح ، و دلپذير بطور اجمال بصنوف مخلوقات اشاره نموده فرمايد :
خداوند متعال آگاه است از رازهائيكه درون خاطرها پنهان ، و از آهسته سخن راندن ؟ بنجوى كنندگان و از آنچه در خاطر خطور كند از انديشه و گمان ، و به تصميماتى كه گرفته شود از روى يقين و ايمان ، و بدزديده نظر كردن ديدگان از زير مژگان ، و آنچه در قعر پنهانيها و پرده دلها پنهان ، و دزديده گوش گرفتن گوشها سخنان ، و بمراكز تابستانى مورچگان ، و سوراخهاى زمستانى حشرات و گزندگان ، و بنواى آه و ناله حيوانات بيزبان جدا از فرزندان ، و بصداى آهسته پاى روندگان ، و از مراكز نموّ ميوه در رگ و ريشه و درختان ، و از غلاف و شكوفهها و خوشههاى آنان ،
و از درون غارهاى وحشيها و درندگان و درّهاى كوهساران ، و جاى گزيدن پشّهگان در زير پوستهاى درختان و ساقهاى آن ، و جاى پيوستن برگها بشاخگان ، و بمحلّ فرود آمدن نطفه آميخته بخون از صلب و رحم زنان و مردان ، و به پيدا شدن ابرها و پارههاى آن ، و باراندن دانه باران هنگام بهم پيوستنشان ، و بپراكنده شدن خاشاكها از وزش بادهاى وزان ،
و نابود شدنشان از سيلابهاى روان ، و بشناگرى حشرات و هوامّ در هرتلّ و ريكستان ،
و بآشيانهاى بلند برندگان در قلّههاى كوهساران ، و بزمزمه و نالش و نغمه سرائى مرغان
[ 238 ]
خوش الحان در آشيانهاى تاريكستان ، و بانچه پرورانيده است امواج درياها در دل صدفها از مرواريد و مرجان ، و بآنچه تاريكى آنرا بپوشاند ، و هر ذرّه كه آفتاب بر آن بتابد ،
و بآنچه كه پى در پى پردهاى تاريك و درخشندگيها نور آن را دريابد ، و بأثر هر قدم ، و صداى هر حركت ، و بازگشت هر كلمه ، و جنبش هر لب ، و جايگاه هر كس ، و وزن هر ذرّه ، و همهمه نفس هر نفس كشنده ، و از ميوه هر درخت ، و افتادن هر برگ ، تمركز نطفه ، اجتماع خون ، پيدايش گوشت ، پديد آمدن خلق و نتاج آن ، ( خلاصه بتمام كيفيّات و حركات و سكنات اينها آگاه و بينا و دانا و توانا است ) و اين علم و دانائى بحال آنها او را در رنج و زحمتى نيفكنده ، و در نگاهدارى خلقى كه ايجادشان كرده عارضه باو راه نيافته ، و در تدبير امور آفرينش ملالت و سستى و دلتنگى باو دست نداده ، بلكه حكمش در آنها جارى ، با حصائيّه و عدد آنها آگاه ، عدل و دادش در آنها وسيع ، و با اينكه ( دست ) آفرينش از رسيدن به ( دامان و كنه ) آن عبادتى كه در خور و سزاوار آن ذات مقدّس باشد كوتاه است با اين وصف فضل و كرم او تمامى را فرو گرفته است ( شارح معتزلى را در اينمورد در صفحه 167 جلد 2 سخنى است نيكو ، او گويد : من سخنى باين شيرينى و دلكشى و عظمت جائى سراغ ندارم ، جز كلام خداوند سبحان ، زيرا اين سخن شاخهايست از آن درخت ، و نهرى است از آن دريا ، و شعلهايست از آن آتش ، گويا حضرت كلام خدايتعالى را شرح داده كه در سوره 6 آيه 59 فرمايد : وَ عِندهُ مَفاتِحُ الغَيبِ ، لا يَعلَمُها اِلاَّ هُوَ ، وَ يَعلَمُ ما فِى البَرِّ وَ البَحرِ ، وَ ما تَسقُطُ مِن وَرَقَةٍ اِلاَّ يَعلَمُها ، وَ لا حَبَّةٍ فى ظُلُماتِ الأَرضِ ، وَ لا رَطبٍ وَ لا يابِسٍ اِلاَّ فى كِتابٍ مُبينٍ و نزد او است كليدهاى غيب ، و نميداند آن غيب را بجز او و ميداند آنچه در بيابان و دريا است ، و هيچ برگى از درخت نيفتد ، و هيچ دانه در تاريكيهاى زمين نموّ نكند جز آنكه او ميداند ، و نيست هيچ تر و خشكى جز آنكه در كتاب آشكار درج و خداوند بآنها دانا است ، و اگر ارسطاطاليس كه ميگويد : خداوند عالم بجزئيّات اشياء نيست اين سخن را شنيده بود البتّه پوست بدنش بلرزش ميافتاد ) .