ترجمة
از خطبههاى آنحضرت عليه السّلام است كه در آن اوصاف بنده كه خدا او را دوست و يا دشمن داشته باشد بيان ، و امّت را به پيروى از ائمّه طاهرين سلام اللّه عليهم اجمعين تشويق ميفرمايد بندگان خداى بدرستيكه محبوبترين بنده نزد خدا بندهايست كه خدا او را بر نفس ( امّارهاش تسلّط داده و ) ياريش كرده ، حزن و اندوه را ( براى دورى از وطن اصلى و قرب صلحاء و مقرّبين ) شعار خويش ساخته ، و رداى ترس ( از حقتعالى ) را بر تن كرده ، پس چراغ هدايت و رستگارى در قلبش فروزان گشته ، و بساط ضيافت را براى روزيكه بر آن وارد ميشود آماده ساخت ،
( در هنگام زندگانيش براى روز پس از مرگش توشه از خدمت بخدا و خلق اندوخت ) دور را بر خود نزديك ، و سخت را بر خويش آسان كرد ، ( دل از جهان بركنده ، و همواره خود را نزد پروردگارش ديده ، و دشواريهاى جهان را بر خويش هموار كرد ) بديده بصيرت ( در آيات آفاقى و انفسى ) نظر كرد و بينا شد ( جز خدا مؤثّرى در عالم وجود نديد ) بسيار بذكر خدا پرداخت ،
پس از سرچشمه شيرين و گوارا ( ى معرفتى ) كه راه ورودش بر او آسان شده بود سيراب گرديد ،
[ 197 ]
( از شراب شوق خدا سرمست ، و از آب خوشگوار مناجاتش شاداب شده ) سالك راه تازه شد ( بانوار هدايت راه حق را جسته ، قدم در وادى ارشاد خلق نهاد ) پيراهنهاى خواهشهاى نفسانى را از بدن كنده ، و بجز يك اندوه ( اندوه وصال محبوب ) تمام اندوهها را كنار ريخت ، از كورى ( جهل ) و انبازى با اهل هوس بيرون آمده ، كليد درهاى هدايت ،
و قفل ابواب غوايت شد ، ( درهاى گمراهى را بروى خلق بسته ، و آنها را برستگارى كشانيد ) طريق و سبيل خويش را ديد و پيمود ، نشانه هدايت را يافت ، و سختيها را كه در آن فرو رفته بود از خود دور و چنگ در استوارترين حلقهها ، و محكمترين ريسمانها ( قرآن و عترت ) افكند ، پس نور يقين ( بحق ) در دل او مانند خورشيد درخشان است ، براى ( رضاى ) خدا خود را در دسترس ( مردم ) و در بزرگترين كارها قرار داده ، هر صادريكه بر او وارد شود ( و هر كاريكه باو واگذار ، و هر مطلبى كه از او پرسيده شود آنرا انجام دهد ، و اين را پاسخ گويد ) هر فرعى را بسوى اصلش باز گرداند ( خلق را بسوى خدا رهنمائى كند ) او است چراغ تاريكيها ، و برطرف كننده پردهها ، گشاينده مشكلها ، رفع كننده مشتبهات ، و راهنماى بيابانها ( ى غوايت ) ميگويد و ميفهماند ، خاموش ميشود نا سالم ماند ، ( جز بموقع و اقتضاى وقت سخن نميگويد ) خود را براى خدا پاكيزه خواست ، خدا هم او را پاكيزه كرد ، پس او از معادن دين و ميخهاى زمين خداوند است ( كه جواهرات گرانبهاى آلهيّه را از او اخذ نمايند ، و زمينهاى قلوب مردم بواسطه وجود و آرامش پذيرند ) عدل و داد را بر خويش لازم شمرده ، و نخستين كاريكه از روى عدل انجام داده آنست كه هوا و هوس را از خويش دور ساخته ( و اگر تمامى افراد بشر مراسم عدل را درباره خود مجرا دارند و از وظايف الهيّه خارج نشوند جهان آباد خواهد شد ) اوصاف حق را بيان كرده ، و خود بآن رفتار مينمايد ، هيچ خير و خوبى را واگذار نكرده ، و انتهاء آنرا رسيده ( و بآن عمل كرده ) و در هيچ جا گمان نيكى نبرده جز آنكه آنرا قصد كرده ( احتياطا بآن رفتار نموده ) زمام خود را به ( دست ) قرآن كريم سپرده ، پس آن قرآن جلودار و پيشواى او است ، هر جا كه قرآن بار گشود او فرود ميآيد و هر جا كه او منزل كرد منزل ميگزيند .
[ 198 ]