ترجمة
از سخنان آنحضرت عليه السّلام است كه درباره انصار فرموده :
پس از وفات رسولخدا ( ص ) مردم در سقيفه بنى ساعده جمع قريش و انصار آغاز منازعه نهاده هر يك خلافترا خاص خويش مىپنداشتند انصار ميخواستند سعد عباده را بر خويش امير سازند ، ابو بكر و عمر گفتند چون
[ 154 ]
ما از قريش هستيم باين امر سزاوارتريم ، انصار گفتند پس ما براى خود اميرى و شما نيز براى خويش اميرى معيّن كنيد ، عمر گفت دو شمشير در يك غلاف نگنجد ، و عرب از شما اطاعت ننمايد ، در اين ميان بشر ابن سعد خزرجى از روى حسد كه مبادا سعد عباده امير شود مدحى از قريش كرده با عمر و ابو عبيده جرّاح با ابىبكر بيعت كردند ، هنگاميكه اين اخبار باميرالمؤمنين عليه السّلام رسيد فرمود انصار ( در اين مورد ) چه گفتند پاسخ دادند كه انصار ميگفتند از ما اميرى و از شما اميرى باشد ، فرمود : چرا دليل بر ايشان نياورديد كه رسولخدا ( ص ) درباره آنان سفارش فرمود كه با نيكوكار آنان نيكى كنند ، و از بدكردارشان در گذرند ،
عرض كردند چگونه اين مطلب بر انصار دليل و حجّت است فرمود اگر امارت در ايشان ميبود ( يعنى لايق خلافت و امارت بودند ) سفارش درباره آنان لازم نبود ( بلكه پيغمبر ( ص ) سفارش ديگران را بآنان ميفرمود ) آنگاه فرمود قريش چه گفتند ، عرض كردند قريش حجّت آوردند باينكه ما شجره و درخت رسولخدا ( و با او از يك بوستان و بخلافت سزاوارتر ) ميباشيم فرمود بدرخت حجّت آوردند و ميوه ( آندرخت ) را ضايع گذاشتند ( مقصد از درخت ميوه آنست و اگر اينان بادّعاى اينكه ساق درخت ميباشند خلافت را خواهانند من خود ميوه آن درخت و برادر و پسر عمّ رسولخدا بوده و از هر كس بخلافت سزاوارتر و اين امر حقّ من است ) .