فرموده است : ترد على احدهم القضيّه . . . الى قوله ، فيصوّب آرائهم جميعا .
امام ( ع ) در اين سخن به اختلاف علما در رأى اشاره فرموده و سپس آن را ردّ مىفرمايد . جمله الههم واحد و كتابهم واحد و نبيّهم واحد دليلى است بر بطلان اختلاف رأى علما ، و به صورت صغراى قياس ضمير مىباشد كه كبراى آن نهفته است . تقدير كبراى قضيّه چنين است : خدا و كتاب و پيامبرتان يكى است ( صغرا ) ، و هر قومى كه چنين باشد نبايد اختلاف داشته باشد ( كبرا ) ، پس شما نبايد در احكام شرعى اختلاف داشته باشيد ( نتيجه ) .
كلام امام ( ع ) كه فرمود : « آيا خداى متعال شما را به اختلاف امر كرده است كه اطاعت او را مىكنيد ؟ » . . . دليلى است بر نهفته بودن كبرايى كه ذكر شد زيرا صغراى قضيه در كلام امام ( ع ) آمده است . توضيح مطلب اين است كه اختلاف علما يا به اين صورت است كه خداوند آنها را به اختلاف امر كرده و آنها اطاعت كردهاند ، و يا به اين صورت است كه خداوند آنها را از اختلاف منع كرده و آنها معصيت خدا را كرده و اختلاف كردهاند ، و يا خداوند نه به اختلاف امر فرموده و نه نهى كرده است بنا به فرض سوّم جايز بودن اختلاف علما در دين و نياز به اختلاف يا به دليل نقصان دين است و يا دين كامل بوده ولى رسول خدا ( ص ) در اداى آن كوتاهى كرده است .
اگر اختلاف به دليل نقصان دين باشد دو صورت فرض مىشود :
يكى آن كه اختلاف براى اين است كه نقص دين كامل شود .
[ 638 ]
و ديگر آن كه اختلاف براى تكامل است ، چه دين ناقص بوده باشد و چه پيامبر در اداى آن كوتاهى كرده باشد . به هر حال آنها شركاى خدا در دين هستند . پس لازم است كه خدا نظر آنها را بپذيرد و بر آنها لازم است كه نظر خود را بيان كنند چون كار شريك اين است . بدين ترتيب پنج صورت پيدا مىشود و منحصر بودن سه قسم آخر به اختلاف بر حسب استقرايى كه نسبت به دلايل نياز به اختلاف شده است ثابت مىباشد .
امّا هر پنج قسم باطل است و امام ( ع ) در گفتار خود به بطلان آنها اشاره فرموده است .
دليل بطلان وجه اوّل ( امر خدا به اختلاف ) اين است كه تكيهگاه دين ،
كتاب خداى تعالى است و روشن است كه بعضى از قرآن بعض ديگر آن را تصديق مىكند و اختلاف و انشعابى در احكام و اقوال قرآن نيست ، جز اين كه احكام با يكديگر فرق دارند ولى اختلاف اقوال علما چنين نيست . نتيجه آن كه هيچ يك از اقوال علما به كتاب خدا ارتباط ندارد ، پس سخنان آنان مربوط به دين نيست .
دليل بطلان وجه دوّم ( خدا آنها را از اختلاف نهى كرده ولى آنها به معصيت مرتكب شدهاند ) اين است كه چون اختلاف آنها موجب معصيت خداست پس اختلاف جايز نيست و نياز به دليل ديگرى ندارد دليل بطلان وجه سوّم ( دين خدا ناقص باشد ) گفته حق متعال است كه فرمود : « ما فَرَّطْنا فى الكتابِ مِنْ شىءٍ » و نيز فرمود : « وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الكِتابَ تبياناً لِكُلِّ شىءٍ » [ 3 ] .
دليل بطلان وجه چهارم و پنجم روشن است ، زيرا آنها نمىتوانند ادّعا كنند كه قرآن ناقص است يا پيامبر در رساندن آن كوتاهى كرده است ، به همين دليل
[ 3 ] سوره نحل ( 16 ) : آيه ( 89 ) : ما قرآن را بر تو فرو فرستاديم كه هر چيزى در آن بيان شده است .
[ 639 ]
امام ( ع ) براى بطلان اين دو وجه دليلى نياورده است .
پس از توبيخ آنها امام ( ع ) متذكّر مىشود كه هر گاه در معناى قرآن تدبّر كنند و اسرار آن را دريابند و بر مشكلات و پيچيدگيهاى آن آگاه شوند جوابگوى همه مطالب خواهد بود ، بنابراين بر آنها حرام است كه به سخنى كه مستند به قرآن نيست مبادرت ورزند . اين است معناى كلام امام ( ع ) كه فرمود : « ظاهر قرآن زيبا و شگفتانگيز است و همه اقسام زيباييهاى شگفتانگيز بيان را داراست و باطن قرآن عميق است كه جز صاحبان خرد و كسانى كه از جانب خدا با حكمت و فصل خطاب تأييد شده باشند به اسرار و حقيقت آن دست نمىيابند .
امور شگفتانگيز آن تمام نمىشود و نكات تازه آن اگر چه بر اذهان تيز و بر ديد ديدگان مىگذرد ولى پايان نمىپذيرد . تاريكيهايى كه از ظلمت جهل سرچشمه مىگيرند جز به جلوه انوار قرآن و درخشش اسرار آن بر طرف نمىشود . » در چهار جمله پايان كلام امام ( ع ) سجع متوازى وجود دارد .
[ 640 ]