بحث اوّل استعاره گاهى متّكى به خود تشبيه است
و اين هنگامى است كه دو چيز در يك صفت مشترك باشند ولى آن صفت در يكى بيشتر باشد در اين گونه موارد آن كه در صفت بارزتر است استعاره مىآوريم براى ديگرى چنان كه اگر بگوييم شيرى را ديدم و منظور مردى شجاع باشد صفت جرأت كه در شير بيشتر است براى مرد شجاع
[ 74 ] آب ملامت را به من مياشام زيرا من عاشقم و از آب چشمم تغذيه كردهام .
[ 123 ]
استعاره مىآوريم . يا اين كه بگوييم آهويى ما را به رنج افكند و منظور زنى باشد .
گاهى استعاره بر لوازم تشبيه تكيه دارد و اين هنگامى است كه كمال جهت اشتراك در مستعار منه به واسطه امر ديگرى ثابت شده باشد و ما بخواهيم آن امر را براى مستعار له به صورت مبالغه آميز ثابت كنيم مانند بيان زير :
« هنگامى كه شب صبح شد مهار شب به دست نسيم سحر بود » ، نسيم سحر به حيوانى تشبيه شده است و چون در بيشتر موارد كارهايش را با دست انجام مىدهد ، دست به منزله ابزارى است كه كار به وسيله آن كامل مىشود .
چون غرض گوينده مثال اثبات دگرگونى شب بوده و آن جز با داشتن دست ثابت نمىشود ناگزير براى نسيم سحر اثبات دست كرده تا مقصود خود را كه تشبيه نسيم سحر به حيوان است محقّق كند و دست را استعاره آورده و حيوان مستعار منه مىباشد بيت زير مانند مثال فوق است :
اذا هزّة فى عظم قرن تهلّلت
نواجذ افواه المنايا الضواحك [ 75 ]
در اين شعر شخص مضروب را كه از ضرب شمشير به هلاكت رسيده است به شخص شادمان ، تشبيه كرده است و كمال خوشحالى به اين است كه به هنگام خنده دندانهاى جلو و ميانى شخص خوشحال آشكار مىشود . شاعر در اين بيت حالت پيدا شدن دندانهاى شخص خندان كه مستعارمنه است براى شخص مضروب كه مستعار است به عاريه گرفته است .