فرموده است : بصير اذ لا منظور اليه من خلقه
بصير در جمله فوق از بصر گرفته شده و به معناى فاعل يعنى بيننده است .
بصر حقيقت در ديدن با چشم است و نسبت به قوهاى كه به وسيله آن علم حاصل مىشود مجاز مىباشد و مقصود از « منظور اليه » در عبارت امام ( ع ) چيزى است كه با چشم مشاهده شود . مقصود از اين جمله توصيف خداوند تعالى است به اين كه خداوند بيناست و بينايى او مستلزم چيزى نيست . چون بينايى خداوند به معناى ديدن با وسيله نيست و ذات مقدّس حق از داشتن حواس مبرّا و پاك است ، از معناى لغوى بصر كه ديدن با چشم است درباره خدا بايد بر مبناى مجازى آن عدول كرد و آن اين است كه خداوند بيناست يعنى عالم است . قرينه براى اثبات مجاز بودن اين كلمه جمله : اذ لا منظور اليه من خلقه است ، زيرا بينايى امر اضافى است كه با توجّه به شىء قابل رؤيت معنى پيدا مىكند . ولى بينايى در مورد ذات حق به طور ازلى و ابدى اطلاق مىشود در صورتى كه هيچ يك از اشياء قابل رؤيت با حسّ ، ازلى نيستند ، چون بر حدوث عالم استدلالهاى عقلى اقامه شده است . پس ذات چيزى ازلى نبوده است كه به خداوند ، بينا اطلاق شود . بنابراين واجب است كه بگوييم خداوند از آن جهت كه واجب الوجود و واجد تمام كمالات است به همين معنا بينا نيز هست .
احتمال ديگرى كه در سخن امام ( ع ) مىتوان داد اين است كه كلمه اذ در سخن حضرت به اين معنى باشد كه خداوند بر همه آثار و خلق خود تقدّم وجودى دارد ، پس موجودى به ازليّت ذات خدا و با او نبوده است كه مورد نظر و
[ 284 ]
ديدن خدا واقع شود ، بنابراين به طور كلى خداوند ذاتا به ذات خود آگاه است و چون خداوند ، بصير به معناى ديدن با چشم نيست لازم است كه به اعتبار داشتن صفتى كه تمام اشياء قابل رؤيت برايش وضوح و ظهور داشته باشند بصير باشد .
به همين جهت است كه اسرار و خفيّات بر خداوند آشكار مىباشد و اوست كه همه چيز را مشاهده مىكند و مىبيند و هيچ چيز حتى در اعماق زمين بر او پوشيده نيست ، هر چند اشياء نام و نشانى نداشته باشند او آگاه به رموز و اسرار و نهفتههاست .
بينايى از نوع ديدن با چشم هر چند كمال شمرده مىشود امّا اين نوع كمال مخصوص حيوان است و بينايى اگر چه كمال است امّا اين كمال بشدّت ضعيف و ناتوان و كم برد است ، چون از ديدن اشياء دور ناتوان و از باطن اشياء هر چند نزديك باشند درمانده است و صرفا ظاهر اشياء را در مىيابد و از درك باطن آنها عاجز است . گفته شده فايدهاى كه بندگان خدا از چشم مىبرند دو چيز است . يكى آن كه بدانند خداوند چشم را آفريده است تا نشانههاى خداوند و عجايب آسمانها را بنگرند و نگاهشان جز عبرت نباشد .
نقل شده كه به عيسى ( ع ) گفته شد : آيا هيچ يك از مردم مثل تو هست ؟
پاسخ داد كسى كه نگاهش عبرت و سكوتش انديشه و سخنش ياد خدا باشد مثل من است . فايده ديگر اين كه بداند خدا او را مىبيند و كلام او را مىشنود ،
پس نگاهش را سبك و آگاهى خداوند را نسبت به خود دست كم نمىگيرد . زيرا هر كس چيزى را كه خدا آگاه است از ديگران مخفى دارد به توجه داشتن خداوند تعالى اهانت كرده است .
مراقبت بر صحّت عمل يكى از ثمرات ايمان است ، پس كسى كه به معصيت خدا نزديك شود با اين كه مىداند خدا او را مىبيند چه جرأت عجيبى كرده و چه زيان بزرگى برده است و كسى كه گمان كند خداوند تعالى او را
[ 285 ]
نمىبيند چه ناسپاسى بزرگى كرده است .