بحث سوّم لازمه استعارههاى ياد شده فوق ملاحظه امور ديگرى نيز هست ،
و آن تشبيه تمام عالم به يك خانه است ، بنابراين آسمان مانند گنبدى سبزگون است كه بر روى زمين نصب نشده است و برايش سقف محكم و استوارى قرار داده شده كه شيطانهاى سركش به آن دست نيابند . چنان كه ايوانهاى خانهها خانه را از پرتاب تير و خراب شدن از ناحيه دزدها حفظ مىكند . جهت ديگر اين كه آسمان با نهايت ارتفاع و بلندى كه دارد بر روى استوانهها برافراشته نشده و با طنابهاى محكمى منظم نگرديده است . بلكه
[ 318 ]
ايستادگى و معلّق بودنش مربوط به قدرت صانع و ايجاد كنندهاش مىباشد .
ويژگى ديگر اين كه قبّه آسمان به روشنايى ستارگان كه زيباترين و كاملترين است مزيّن شده است . اگر صورت ستارگان در فلك وجود نداشت سطح تاريك و بدون نورى باقى مىماند . چون خداوند تعالى اين ستارگان درخشان را بر سطح آسمان آفريد آسمان با نور و ضوء ستارگان درخشان شد . چنان كه ابن عبّاس در معناى : بزينة الكواكب گفته است منظور روشنايى كواكب است . در حقيقت هر وقت ستارگان فروزان و نورانى را در سطح فلك ببينى و دقّت كنى مانند جواهراتى هستند كه بر سطحى از زمرّد نشانده شدهاند ، آن طور كه حكمت الهى اقتضا مىكند ، يا شبيه چيزى است كه شاعر گفته است :
و كانّ اجرام النجوم لوامعا
درر نثرن على بساط ازرق [ 20 ]
از جمله ويژگيهاى آسمان اين است كه خداوند متعال از جمله ستارگان دو ستاره ديگر كه بزرگترين و درخشانترين و كاملترين نور را دارند آفريده است .
با وجود دارا بودن تمام زيبايى و حسن يكى را روشنايى روز و ديگرى را روشنايى شب قرار داده است . و سقف آسمان را ساكن نساخته بلكه آن را متحرّك قرار داده است تا اثر صنع خدا آشكارتر و خلقت حكيمانه او بديعتر جلوه كند ، به علاوه سقف آسمان را يك طبقه قرار نداده است بلكه طبقات بيشترى خلق كرده و در هر طبقهاى گروهى از سپاهيان خود و خواصّ فرشتگان را اسكان داده است و ميان فرشتگان طبقه بالا و پايين حجاب عزّت و پردههاى قدرت را افكنده است . ساكنان طبقه پايين مجاز نيستند كه به طبقه بالا بنگرند چه رسد به اين كه شبيه مالك و خالقشان باشند ، خداوند برتر است از آنچه كه ستمگران درباره او مىگويند .
[ 20 ] گويا جرم ستارگان درخشان درهايى هستند كه بر بساط كبود رنگى افشانده شدهاند .
[ 319 ]
اين است آن حكمت آشكار و روشنى كه هر كس مختصر هوشيارى داشته باشد متوجّه آن مىشود و از اين طريق عبرت و توجهى پيدا مىكند كه در مجموع مخلوقات نظمى حاكم و فراگير وجود دارد ، به گونهاى كه اگر در جزئى از جزئيّات آثار اين قدرت دقت كند مىبينى كه از آن آثار ، عظمت و نيكويى متجلّى است و قابل مقايسه با آثار بشرى نيست . به اين شرح كه اگر پادشاهى از پادشاهان دنيا را در نظر بگيريم ، هيچ مناسبتى جز توهّم ميان افعال خداوند و آنان نيست ، مثلاً اگر پادشاهى تصميم به درست كردن ساختمانى گرفته باشد و نهايت كوشش خود را در زيبايى و استحكام سقف و مرصّع كارى به انواع گوهرها به عمل آورد و آن را به گونهاى شگفتانگيز براى ديدن انسانها زينت بدهد ، و نهايت تلاش و ژرفناكترين انديشه خود را به كار گيرد ، نهايت آن ، جز اين نخواهد بود كه كارش شباهت خيالى بعيدى به صنع عجيب پروردگار و ترتيب لطيف فعل خداوند پيدا كند .
بگذريم از اين كه فعل خداوند در بردارنده حكمتهاى پوشيده و رموز نهفتهاى است كه قواى بشرى از ادراك آنها ناتوان است . درك اندكى از زيباييهاى خلقت نياز به قريحه لطيف و روشنايى فراوان ذهن دارد . پس بايد گفت پاكيزه است خداوندى كه اساس همه چيز به دست اوست و به او باز مىگردند .
حال به ديده عبرت بنگر چه مناسبتى است ميان خانهاى كه بشر بسازد و اين خانه عظيم . و چراغ خود را در روشنايى با چراغ آسمان ، و خانه خود را در زينت با زينت آسمان مقايسه كن . پس در نظر داشته باش كه اين همه را خداوند براى تو و همنوعانت آفريده است ، تا قوام زندگى و وجود شما بدان پايدار بماند و به حقيقت آنچه را كه خداوند آفريده است بر كمال و قدرت و حكمت او استدلال كن تا بتوانى پاكيزه از پليدى به حضرت او بازگردى و شبيه ساكنان آسمان شوى ،
خداوند را به خلق آسمانها نيازى نيست . زيرا او غنى مطلقى است كه نياز به چيزى
[ 320 ]
ندارد . شگفت از انسان است كه گاهى خط زيبايى يا شكلى را بر روى ديوارى مىبيند و از زيبايى آن و مهارت ترسيم كننده آن تعجب مىكند . ولى همين انسان اين صنع عجيب و ابداع خداوندى را مىبيند ، عظمت و قدرت صانع ، او را به خود نمىآورد و جلال و عظمت آفريننده و حكمتش وى را حيران نمىكند .