فرموده است : حلاله و حرامه و فضائله و فرائضه و . . . .
اين جمله اشاره به احكام پنج گانه شرعى است كه علم فقه بر آنها دور مىزند و آنها عبارتند از : وجوب ، استحباب ، حرام ، كراهت ، مباح .
امام ( ع ) با واژه حلال ، مباح و مكروه را در نظر گرفته و از حرام امور ممنوعه و از فضائل امور مستحب و از فرائض امور واجب را منظور داشته است و از
[ 441 ]
نسخ برداشتن حكم ثابتى كه در گذشته به صراحت آمده است و جانشين كردن حكم ديگرى مراد است . بنابراين ناسخ حكمى است كه حكم قبل را از ميان مىبرد مانند سخن حق متعالى : اُقْتُلُوا المُشركينَ كه حكم قبلى را كه : لا اِكْراهَ فِى الْدِّين بودن است از ميان برداشته است . حكم ملغى شده را منسوخ مىگويند .
منظور حضرت از « رخصه » فعلى است كه انجام آن به دليل ضرورتى جايز شمرده شده باشد با وجود موجود بودن سبب حرمت آن ، مانند كلام حق تعالى : فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ . و منظور حضرت از عزائم ، احكام شرعى است كه مطابق علت شرعى آن جريان دارد مانند كلام حق متعال : فَاعْلَمْ اَنَّهُ لا اِله اِلاّ اللَّه و منظور حضرت از كلمه عام در اين جا لفظى است كه همه آنچه را كه بر حسب وضع واحد شايسته است ، فرا مىگيرد . مانند سخن حق متعال : و اللَّه بِكُلِّ شىءٍ عَليمٌ و لِلّه عَلىَ النّاسِ حِجُّ البَيتْ و مقصود از خاص مفهومى است كه تمام افراد مصداق را فرا نمىگيرد مانند سخن حق متعال : مَنِ اسْتَطاعَ اِلَيْهِ سَبيلاً .
خاص مطلق چيزى است كه وقوع شركت در مفهوم آن جايز نيست چنان كه قبلا بيان شد .
العبر : جمع عبرت و به معنى اعتبار و از ريشه عبور كه به معنى انتقال از جايى به جايى است ، اشتقاق يافته است و بدين لحاظ كه ذهن از شيئى به شئ ديگر انتقال مىيابد به كار بردن عبرت براى انتقال ذهن نيكو مىباشد .
در بيشتر موارد به كار بردن عبرت اختصاص دارد به انتقال ذهن انسان از مصائب و مكروهاتى كه بر غير وارد شده به خود انسان . در اين صورت فرض چنين است كه گويا آن مصيبت و امور ناگوار بر شخص عبرت آموز وارد شده و به همين لحاظ براى عبرت گيرنده تنفّرى از دنيا حاصل مىگردد و ذهنش به وراى دنيا مانند امر معاد و رجوع به پيشگاه پروردگار انتقال مىيابد و همين امر عبرت ناميده مىشود .
[ 442 ]
همچنين مصيبتهاى آينده موجب تذكر نفسانى و توجه او به محضر حضرت حق مىشود و تكرار تذكر بلا و محنتهاى دنيا ذهن انسان را به آخرت معطوف مىدارد و متوجه مىشود كه دنيا خانه ناپايدار و آخرت خانه پايدار است مانند يادآورى قصّه اصحاب فيل و مانند سخن حق متعال كه در باره فرعون فرموده است : فَقَالَ اَنَارَبُّكُمُ الاعلى فَاَخُذَهُ اللَّه نَكالَ الاخِرةِ و الاُولى انَّ فى ذلك لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشى [ 55 ] و مانند اين گفته حق تعالى : وَ فى انْفُسِكُمْ اَفلا تُبْصِرُونَ .
چنان كه گفتيم عبرت از مصائب حاصل مىشود و گاهى عبرت در هر چيزى كه مفيد پند گرفتن باشد به كار مىرود گر چه امر خوشايندى باشد ، مانند قول خداوند تعالى : وَ اِنَّ لَكُمْ فى الاَنْعامِ لَعِبْرةً نُسْقيكُمْ مِمّا فى بُطُونِها [ 56 ] . و مانند اين كلام حق متعال : فِئةٌ تُقاتِلُ فى سَبيلِ اللَّه وَ اُخْرى كافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأىَ الْعَيْنِ و اللَّه يُؤَيِّدُ بِنَصْرهِ مَنْ يَشاءُ اِنَّ فى ذلك لَعِبْرَةً لاُولىِ الاَبْصارِ [ 57 ] خداوند سبحان يارى مؤمنان را با جمعيّت كمشان و خوارى و شكست مشركان را با وجود كثرتشان و اين كه جمعيّت مؤمنان را دو برابر كرد مثلى براى عبرت آورده است زيرا ذهن از نعمت خداوند در رابطه با پيروزى به اين انتقال مىيابد كه ، او خداى مطلق و سزاوار پرستش ، و در قدرت يگانه است ، بر هر كه بخواهد رحمت وجود مىبخشد و تمام وجود از ناحيه او افاضه مىشود .
[ 55 ] سوره نازعات ( 79 ) : آيه ( 24 ) : او گفت من پروردگار بلند مرتبه شما هستم خداوند او را به عذاب دنيا و آخرت گرفتار كرد ، به حقيقت اين عبرتى است براى كسى كه بترسد .
[ 56 ] سوره مؤمنون ( 23 ) : آيه ( 21 ) : براى شما در چهار پايان عبرتى است شما را از آنچه در شكم دارند سيراب مىكنيم .
[ 57 ] سوره آل عمران ( 3 ) : آيه ( 13 ) : گروهى در راه خدا پيكار مىكنند و دستهاى ديگر كافرند در ظاهر مانند هم مىباشند ولى خداوند كسانى را كه بخواهد با يارى خود پيروز مىگرداند اين براى صاحبان بصيرت عبرت است .
[ 443 ]
معناى « امثال » در كلام امام ( ع ) كه فرمود و امثاله روشن است چنان كه خداوند متعال مىفرمايد : ضَرَبَ اللَّه مَثَلاً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ على شىءٍ و باز فَعِتْقُ رقَبَةٍ در تمام اين الفاظ طبيعت مورد نظر است نه مفهوم كل يا بعض ديگر دليل جداگانه آمده باشد كه معناى كل يا بعض را اثبات كند .
مقصود از مرسل الفاظ مطلق و مهمل است . الفاظ مطلق و مهمل الفاظى هستند كه مانع شركت مصاديق ديگر در مفهوم خود نمىباشند و در آنها كميّت حكم و مقدار آن بيان نشده و مقيّد به قيدى كه مفيد عموم يا خصوص باشد نمىشوند . بنابراين محتمل است كه به معنى خاص يا عام آمده باشد مانند اسمهاى جمع نكره چنان كه خداوند متعال مىفرمايد : وَ عَلَى الاَعْرافِ رِجالٌ و مانند مفرد معرفه شده بالام يا مفرد نكره چنان كه خداوند متعال مىفرمايد :
وَ الْعَصْرِ اِنّ الاِنْسانَ لَفى خُسْرٍ [ 59 ] و مىفرمايد : اِذا جائكُمْ فاسِقٌ و باز مىفرمايد :
فعتق رقبة در تمام اين الفاظ طبيعت مورد نظر است نه مفهوم كل يا بعض مگر دليل جداگانه آمده باشد كه معناى كل يا بعض را اثبات كند .
فرق ميان مفهوم طبيعت و مفهوم عام اين است كه هر شئ داراى يك ماهيّتى است كه با آن تحقّق مىيابد و اين مفهوم ماهيّت با مفاهيم ديگر شئ مغايرت دارد . مثلاً مفهوم انسان جز اين كه انسان است هيچ معناى ديگرى ندارد و توضيحى در اين كه واحد است يا كثير يا هيچ يك نمىدهد . بنابراين مفهوم واحد ، كثير ، عام و خاص با مفهوم ماهيّت تغاير دارند . با توضيح فوق روشن شد كه لفظ دلالت كننده بر حقيقت از آن جهت كه حقيقت است ، بدون اين كه بر مفهومى ديگر دلالت داشته باشد لفظ مطلق و مهمل ناميده مىشود و اگر قيد عموم بر آن اضافه شود به طورى كه تعدّد ماهيّت و تكثّر آن را در همه موارد
[ 58 ] سوره بقره ( 2 ) : آيه ( 17 ) : مثل آنان مثل كسانى هستند كه آتش بر مىافروزند .
[ 59 ] سوره عصر ( 130 ) : آيه ( 2 ) : قسم به عصر كه انسان در خسارت و زيان است .
[ 444 ]
برساند لفظ عام گفته مىشود . و اگر قيدى داشته باشد كه بر موارد خاصى دلالت كند لفظ خاص ناميده مىشود هر چند معناى عام و خاص ذاتاً از صفات معانى است نه الفاظ .
مقصود امام ( ع ) از كلمه محدود مقيّد مىباشد چنان كه خداوند متعال در موارد زيادى درباره كفّار فرموده است : فتحرير رقبة مؤمنة در اين آيه رقبه كه معناى مطلق دارد مقيّد به صفت مؤمنه شده است .
درباره محكم ، متشابه ، مجمل و مبيّن كه در كلام امام ( ع ) آمده است قبلاً در مقدّمه توضيح دادهايم ، حال به عنوان مثال مىگوييم محكم مانند سخن خداى تعالى كه مىفرمايد : قُلْ هُوَ اللَّه اَحَد ، متشابه مانند : الرَّحْمنُ عَلَى العَرْشِ اسَتوى ، مجمل مانند آيه شريفه : اِلاّ ما يُتلى و اُحِلَّ ماوَراء ذلكُمْ ،
مبيّن مانند قول خداوند تعالى : اَنْ تُنْفِقُوا بِاَمْوالِكُمْ ، منظور از تفسير در كلام حضرت روشن كردن مشكلات و مسائل دقيق است .
تمام اين ويژگيها را كه امام ( ع ) به قرآن نسبت داد به اين معنى است كه قرآن در بردارنده و منشأ همه آنهاست و چون اين مفاهيم به توضيح نيازمندند ،
پيامبر ( ص ) با سنّت كريمه خود آنها را بيان فرمود .