بحث دوم در موضوع خطابه و اجزاى آن است
خطابه موضوع معيّنى ندارد ،
زيرا عامه مردم بعضى از موضوعات را از بعضى ديگر تشخيص نمىدهند ، چون اختصاص سخن به موضوع معيّنى بر مقدماتى استوار است و مردم آن مقدمات را نمىدانند . خطابه ذاتا به جزئيّات نظر دارد ولى نه جزئيات معيّنى ، بلكه هدف خطابه قانع كردن در هر موضوع جزئى مىباشد . خطابه به صورت جنبى به موضوعات كلّى مانند موضوعات الهى ، طبيعى ، اخلاقى و سياسى مىپردازد و داراى يك اصل و چند متمّم است . اصل خطابه به سخنى است كه گمان مىرود قانع كننده باشد ولى بازگشت كليّه متمّمها به يك چيز است و آن اين است كه چون غرض از خطابه بجز اقناع چيز ديگرى نيست هر امر قانع كنندهاى كه مناسب با غرض خطابه باشد از متمّمهاى خطابه محسوب مىشود .
امور قانع كننده به چند دسته تقسيم مىشوند :
1 امور قانع كننده قولى كه براى اثبات سخنى ديگرى به كار مىرود ، چنان كه گوينده براى اثبات فضيلت به شنوندگان سخنرانى كند و يا براى قانع كننده بودن شهادت و حجّت بودن معجزه سخن مىگويد .
2 شهادت و آن يا بيانى است و يا حالى . بيانى مانند شاهد آوردن از گفتار پيامبر ( ص ) و امام ( ع ) و حكيم و شاعر . شهادت در اين جا را مأثوره مىنامند يا استشهاد به سخن كسانى كه حضور دارند و سخن گوينده را تصديق مىكنند و يا استشهاد به شهادت حاكم يا شنوندگان به اين كه گفتار گوينده قانع
[ 158 ]
كننده است و اين را شهادت محصوره مىنامند .
در صورتى كه شهادت حالى باشد يا با عقل درك مىشود يا با حس . آن كه با عقل درك شود مانند برترى گوينده ، شهرت وى به صداقت و فهميدگى .
وضع و حالتى كه با حس درك شود يا به وسيله گفتار است يا بدون گفتار ،
به وسيله گفتار مانند استشهاد به معجزه در تحدّى مدّعى نبوّت ، مانند حالت شادمانى كسى كه سوگندش مورد قبول واقع شده و مانند حالت و رضايتى كه طرفين قرار داد پس از بستن قرار داد كتبى پيدا مىكنند .
حالت ادراك حسّى بدون گفتار به دو صورت ممكن است :
الف حالتى است كه از انفعال نفس حاصل مىشود مانند برافروختگيى كه در صورت خبر دهنده به واسطه قبول خبرش پيدا مىشود و مانند حالت وحشت زده چهره كسى كه از نزول عذاب و پيش آمدن بلايى خبر مىدهد .
ب حالتى كه از تأثير امرى خارج از نفس حاصل مىشود ، مانند شهادت مجروح بر حضور دشمن جنگجو .
3 تدبيرى كه مفيد آمادگى است و آن يا براى گوينده است به گونهاى كه سخنش مورد پذيرش واقع شود ، و يا براى سخن است به گونهاى كه براى مردم مفيد واقع شود ، و يا براى شنونده است به گونهاى كه بيشتر توجه پيدا كند .
آمادگى گوينده اين است كه در خود ايجاد فضيلت نفسانى كند و ظاهر خود را چنان كند كه مقبول واقع شود .
آمادگى سخن به اين است كه در آن تصرّف قابل قبولى صورت گيرد يعنى گاهى آهنگ صدا را بالا و گاهى پايين برده گاهى محكم و گاهى نرم و غمانگيز ادا كند و بهر حال چنان كه در تزيين سخن خواهد آمد رعايت حال شنوندگان را بكند .
آمادگى شنوندگان : شنونده يا كسى است كه روى سخن با اوست و يا داورى است كه بين دو مخاطب داورى مىكند و يا ناظر است .
[ 159 ]
كسى كه روى سخن با اوست نياز به استمالت و دلجويى دارد تا سخن گوينده را با كمال ميل تصديق كند و داور نيز چنين است .
ولى در مورد ناظر كافى است كه با چارهجويى براى تصديق آماده شود هر چند كه به تصديق نينجامد .
تأثيرى كه از خطابه براى شنونده حاصل مىشود يا انفعال نفسانى است مانند رحمت و رقّت در زمينه توجّه به امور عاطفى و خشم و غضب در زمينه تحريك و يا ايجاد خلق نيكوست . مانند شجاعت و سخاوت و مانند اينها .
با توجّه به بحث گذشته مىتوان گفت گفتار خطابهاى كه قصد از آن تصديق باشد به سه قسم تقسيم مىشود :
1 اصل در خطابه كه عمود نيز ناميده مىشود و آن سخنى است كه منظور از آن خود تصديق است .
2 نصرت ، و آن سخنى است كه براى تصديق مفيد است و به آن كمك مىكند مانند شهادت .
3 حيله يا تدبير ، و آن سخنى است كه موجب تأثيرى چيزى و يا ايجاد خلقى خيالى شود . نصرت و چاره انديشى متمّم اصل خطابهاند و اين سه را اجزاى خطابه مىگويند .