فرموده است : ساع سريع نجا ، طالب بطىء نجا ، و مقصّر فى النّار هوى .
دليل منحصر كردن مردم به اين سه دسته اين است كه مردم بعد از انبيا يا طالب خدا هستند و يا تارك او . خداجويان يا به نهايت سعى و كوشش و توان ،
در رسيدن به رضاى حق مىكوشند و يا در اين باره سستى و سهلانگارى مىكنند ،
بنابراين خداجويان دو دسته و تاركان خدا يك دستهاند كه بيشتر از اين تقسيم نيست . البته خداجويان داراى درجات و مراتب مختلفند .
دسته اوّل ، رستگارانى هستند كه گوى سبقت را از همگان ربوده و از عذاب رهايى مىيابند چنان كه خداوند فرموده است . « انَّ الْمتَّقينَ فى جنّاتٍ وَ نَعيمٍ فاكِهينَ بما اتيهم رَبُّهُم وَ وَقيهُم رَبُّهُم عَذابَ الجَحيم » [ 1 ] .
دسته دوّم خداجويانى هستند كه در راه رسيدن به رضاى حق كوتاهى مىكنند . اگر انبيا را قسم چهارمى ندانيم چون ( خطبه ، مردم را به پنج دسته
[ 1 ] سوره طور ( 52 ) : آيه ( 17 ) : همانا پرهيزگاران در بهشت و نعمت خواهند بود و بدانچه خداوند به آنها داده و آنها را از عذاب جهنم رهانيده خوشحالند .
[ 605 ]
تقسيم كرده ) ، پيامبران از همين دسته اوّل به شمار مىآيند .
دسته سوّم كسانى هستند كه در اطاعت خدا كوتاهى دارند و پيروى از شيطان را برگزيدهاند ، عنان اختيارشان به دست شيطان است و هر گاه شيطان بخواهد آنها را از راه خدا باز مىدارد و به پرتگاه هلاكت و منزل شقاوت مىافكند و روشن است كه چنين شخصى در آتش خواهد بود خداوند در اين باره مىفرمايد :
« فَاَمّا الذّين شَقُوا فَفِى النّارِ لَهُمْ فِيها زَفيرٌ و شَهيقٌ خالِدينَ فيها ما دامَتِ السّمواتُ وَ الارضِ اِلاّ ما شاءَ رَبُّكَ ، اِنَّ ربَّكَ فعّالٌ لِما يُريد » [ 2 ] .
قسم دوّم ، داراى دو صفت است كه از دو جهت پستى و بلندى او را فرا مىخوانند . خواستن بهشت او را به سمت علوّ به حركت در مىآورد كه راه خدا را بپيمايد هر چند اين گرايش به سمت علوّ در او ضعيف باشد و دست شيطان او را به فرومايگى و پستى مىكشاند ، مگر اين كه اميد او به عفو خدا دستش را بگيرد و خداوند به ديده رحمت به او بنگرد . اگر به حركت كند و ضعيفش رحمت خدا اضافه شود احتمال سلامت وى بيشتر و به علوّ درجه نزديكتر مىشود .
اينك لازم است براى توضيح آنچه گفتيم به حقيقت اميدوارى اشاره كنيم :
رجا و اميدوارى عبارت است از آسايش نفس براى انتظار آنچه نزدش محبوب و پسنديده است . اميدوارى حالتى است كه براى نفس از روى علم حاصل مىشود و عملى را اقتضا مىكند . بدين بيان كه آنچه را نفس از امور پسنديده يا ناپسند تصوّر مىكند سه حالت دارد : يا در گذشته وجود داشته يا در حال وجود دارد و يا در آينده به وجود خواهد آمد . اگر شئ مورد توجه نفس در گذشته وجود داشته است و اكنون نفس بدان توجّه مىكند ، اين حالت نفس
[ 2 ] سوره هود ( 11 ) : آيه ( 106 ) : كسانى كه شقى و بدبخت شدند به آتشى گرفتار شدند كه داراى شعله و صداى وحشتناك است تا زمانى كه زمين و آسمان برقرار باشند در جهنم خواهند ماند مگر آن كه خداوند آنها را نجات دهد زيرا پروردگار آنچه بخواهد مىكند .
[ 606 ]
را « ذكر » مىگويند ، و اگر شئ مورد توجّه نفس در حال موجود باشد آن را « وجد » مىنامند ، زيرا نفس آن را در حال درك مىكند . و اگر شئ مورد توجّه چيزى است كه به گمان غالب در آينده به وجود مىآيد و نفس به نوعى بدان بستگى دارد آن را انتظار يا توقّع مىنامند . حال اگر شئ مورد انتظار امر ناپسندى باشد از ناحيه آن در دل رنجى حادث مىشود كه آن را خوف مىنامند . و اگر شئ مورد انتظار مطلوب و محبوب باشد كه از دلبستگى و يادآورى آن براى نفس لذّت و آسايشى به وجود آيد آن آسايش را اميدوارى مىگويند لزوماً براى اشياى مورد توقّع بايد علل و عواملى باشد ، چنانچه بيشتر اسباب و عوامل آن فراهم باشد اميدوارى صدق مىكند و چنانچه با نبودن اسباب و عوامل منتظر آن باشد بهتر است آن را غرور و حماقت بناميم . و اگر وجود يا عدم اسباب و عوامل آن معلوم نباشد آرزو بر آن بيشتر صدق مىكند تا انتظار داشتن آن .
( با توضيحى كه در مورد رجا داده شد ) بايد دانست كه عرفا مىگويند دنيا مزرعه آخرت است . نفس به منزله زمين و بذر آن معارف الهى است ، و ساير عبادتها به منزله اصلاح زمين آماده كردن براى زراعت و آبيارى كردن آن مىباشد .
بنابراين نفسى كه غرق در محبّت دنيا باشد همانند زمينى شورهزار است كه به دليل آميختگى با نمك قابل كشت و زرع نباشد . روز قيامت روز برداشت محصول است و برداشت محصول جز با افشاندن بذر ممكن نيست ، چنان كه كشت در زمين شورهزار سودمند نيست ، ايمان با پليدى نفس و بدى اخلاق سودمند نيست ، پس شايسته اين است كه اميدوارى بنده به رضايت خدا ، مقايسه شود با اميدوارى كشاورز به برداشت محصول . و همان طور كه كشاورز طالب زمين آماده و بذر نيكو مىباشد و از بذر آفتزده و نامناسب دورى مىكند و زراعت را با آبيارى و مواظبت بموقع نگهدارى مىكند و آن را از گياهان هرز و
[ 607 ]
زايد پاك مىسازد و از خداوند مىخواهد كه آن را از آفات آسمانى مانند برق و غيره حفظ كند تا به كمال برسد و اين اميدوارى بجايى است و سزاوار است آن را اميد ناميد ، زيرا گمان دارد كه از اين زراعت به مقصدش برسد . و همچنين اگر كشاورزى در بذرافشانى تأخير داشته باشد و در اوّل وقت كشاورزى مبادرت به كشت نكند و يا در تهيه بعضى از عوامل كشاورزى كوتاهى كرده باشد ، با اين وصف باز هم مىتواند از جمله اميدواران باشد . ولى اگر براى كشت بذرى مناسب به دست نياورده ، يا بذر را در زمين شورهزار ، يا در زمينى كه پر از بوتههاى بيگانه است بپاشد آنگاه انتظار برداشت محصول هم داشته باشد ، اين انتظار حماقت است . بنابراين اسم اميد در موردى است كه تمام يا بيشتر اسباب اميدوارى را كه تهيّه آنها در اختيار اوست فراهم كند و جز امورى كه در اختيار خداست « مانند برطرف كردن آفات آسمانى » باقى نماند و رفع آنها را از خداوند طلب كند همچنين است حال بندهاى كه بذر معارف الهى را در سرزمين نفسش در زمان خود ، يعنى از زمان بلوغ تا پايان عمر ، بكارد و با طاعات و عبادات آن را آبيارى كند و در پاكيزگى نفسش از زشتيهاى اخلاق رذيلهاى كه مانع نموّ علم و زيادى ايمان مىگردد بكوشد و از فضل خداوند انتظار داشته باشد كه او را در اين راه تا زمان رسيدن به مقصود و برداشت نتيجه پايدار بدارد . اگر چنين باشد انتظار چنين كسى همان اميدوارى پسنديده و مقام سابقين در ايمان است . ولى اگر بذر ايمان را در نفس بيفشاند امّا در فراهم آوردن بعضى اسباب و عوامل آن كوتاهى كند ، و يا در بذر و آبيارى به نوعى اهمال بورزد كه موجب ضعف محصول شود ، سپس اميد برداشت محصول داشته و به فضل خدا اميدوار باشد كه محصول را براى او مبارك گرداند كه خدا رزّاق و داراى قدرت برتر است ، بر چنين كسى نيز « اميدوار » صدق مىكند ، زيرا بيشتر اسباب لازم را براى كشت و زراعت فراهم كرده و اين چنين شخصى به عنوان قسم دوم ، يعنى اميدوار كند عمل در عبارت
[ 608 ]
امام ( ع ) ذكر شده است .
ولى اگر از قواعد ايمان چيزى را در نفس خود به وجود نياورد ، يا به وجود بياورد ولى آن را با طاعات و فرمانبردارى خدا آبيارى كند ، و يا نفس خود را آلوده به اخلاق رذيله رها سازد و در به دست آوردن آفات دنيا اصرار ورزد ،
و با اين وصف اميد مغفرت و فضل خدا را داشته باشد ، اين انتظار خود فريبى است و اميد حقيقى به حساب نمىآيد . اين همان قسم سوّمى است كه امام ( ع ) فرمود مقصّر است كه در تهيّه اسباب زراعت و به دست آوردن توشه آخرت كوتاهى كرده و هلاك شوندهاى است كه در روز قيامت با حسرت و پشيمانى خواهد گفت : « يَقُولُ يا لَيْتَنى قَدَّمْتُ لِحَياتى فَيَوْمَئذٍ لا يُعَذّبُ عَذابَهُ اَحَدٌ وَ لا يُوثَقُ وَثاقَهُ اَحَدٌ » [ 3 ] .
در اين معنى شاعرى گفته است : « اذا انت لم تزرع و عاينت حاصدا ندمت على التفريط فى زمن البذر » [ 4 ] .
رسول خدا ( ص ) فرموده است : « احمق كسى است كه از هواى نفسش پيروى كند و در عين حال از خداوند متعال اميد رحمت داشته باشد [ 5 ] . » و باز فرمود : « فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثوا الكِتابَ يَأخُذونَ عَرَضَ هذَا الادْنى وَ يَقُولوُنَ سَيُغْفَرُ لَنا » [ 6 ] .
علّت اين كه امام ( ع ) قسم دوّم را اميدوار دانسته چنان كه دانستى آنها در
[ 3 ] سوره فجر ( 89 ) : آيه ( 26 ) يعنى : اى كاش براى زندگى آخرتم از پيش چيزى مهيا مىكردم در آن روز هيچ كس چون او عذاب نمىشود و چون او به بندههاى محكم بسته نمىشود .
[ 4 ] هر گاه زراعت نكرده باشى و ببينى كه درو كنندهاى سرگرم درو كردن است بر وقت تلف كردنت در زمان بذرافشانى پشيمان مىشوى .
[ 5 ] الا حمق من اتّبع نفسه هواها و تمّنى على اللّه
[ 6 ] سوره اعراف ( 7 ) : آيه ( 169 ) : بعد از آنها مردمى آمدند كه وارث كتاب بودند و به ظواهر دنياى پست سرگرم شدند و با اين حال مىگفتند خدايا ما را بيامرز .
[ 609 ]
عمل ناتوان بودند و اسباب رسيدن به رستگارى را كم فراهم كرده بودند . به اين سه قسم قرآن كريم اشاره فرموده است كه : « فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بالخَيْراتِ بِاذْنِ اللَّه ذلكَ هُوَ الفَضْلُ الْكَبيرُ » [ 7 ] اگر چه قسم اوّل و دوّم در مفهوم رجاء مشتركند ولى در رتبه و منزلت با هم اختلاف دارند .