فصل اوّل تعريف نظم
نظم عبارت است از اين كه سخن به طريقى كه مقتضاى علم نحو و عمل به قوانين و اصول آن است بيان شود . بدين گونه كه در وجوه كلام بنگرى و فرق ميان هر گونه سخن را با ديگرى بسنجى . به عنوان مثال :
هر گاه خبر مبتدا اسم مشتق يا غير مشتق ، فعل گذشته يا آينده باشد .
خبر داراى الف و لام باشد يا نباشد .
ميان مبتدا و خبر ضمير فاصله شده باشد يا نشده باشد .
در جايى كه كلام به صورت شرط و جزاست و بر حسب اختلاف شرط و جزا سخن معناى گوناگون مىدهد . چنان كه شرط و جزا هر دو فعليّه يا يكى فعليّه و ديگرى اسميّه باشد . در صورتى كه هر دو فعليّه باشند ، هر دو فعل ماضى باشند يا مستقبل يا يكى گذشته و ديگرى آينده .
در زمان حال خبر فعل باشد يا اسم .
حروفى كه معناى مشترك دارند ، كدام حروف را در كجا قرار دهيم مناسبتر است ، مثلا براى نفى زمان حال و ماضى از « ما » و براى نفى مستقبل از « لا » استفاده شود . جايى كه وقوع فعل مورد ترديد است از « ان » و جايى كه محقّقا فعل واقع مىشود از « اذا » استفاده شود .
جاى وصل و فصل را بشناسى .
بدانى در چه صورت معرفه است و در چه صورت نكره .
كجا به صورت تقديم و كجا به صورت تأخير بياورى .
كجا به صورت حذف و كجا به صورت تكرار ذكر كنى .
در كجا به صورت ضمير و در كجا به صورت اسم ظاهرى بياورى . پس هر يك را در جاى خود به كار برى .
[ 129 ]
پس اگر اسم در جملهاى زيباست بدان معنى نيست كه همه جا معرفه يا نكره بودن اسم زيباست ، بلكه زيبايى آنها به جمله و تناسب آن بستگى دارد .
توضيح مطلب اين است كه هر گاه نظم ( ترتيب كلمات ) در جملهاى برقرار شود بدين معنى است كه بعضى از كلمات با بعضى رابطه صحيحى دارند و از اين نظم به احوال مفردات و تركيب آنها تعبير مىكنند . در احوال مفردات ، يا ملاحظه خود الفاظ و يا چگونگى الفاظ از لحاظ حركات و سكنات مىشود و اينها اقسام اعتبار نام دارد . نظم كامل سخن اين است كه براى هر موردى آنچه از امور سه گانه فوقالذكر شايستهتر است انتخاب شود .