فرموده است : اجال الاشياء . . . تا الزمها اشباحها
امام ( ع ) پس از آن كه ايجاد عالم را به خداوند جهان نسبت داد به طور مفصل اشاره به ترتيب از جهت تازگى صنع و حكمت كرده است كه چگونه جهان مطابق حكمت بالغه الهى پيش از ايجاد ، به طور تفصيلى در علم خداوند وجود داشته است .
مقصود امام ( ع ) از جمله اجال الاشياء ، اشاره به وابستگى اشياء به زمانهاى خودشان بر حسب آنچه در لوح محفوظ به قلم الهى مقرر شده است مىباشد ، به گونهاى كه هيچ متقدّمى متأخّر و يا متأخّرى متقدّم نمىشود .
معناى لغوى اجاله ، انتقال يافتن هر چيزى به وقت خاص خود و تحويل آن از عدم و امكان صرف به مدّت معيّنى است كه براى وجودش لازم است .
حرف لام در كلمه « لا وقاتها » بيان كننده علّت است ، يعنى خداوند اشياء را به اين دليل كه داراى وقت معيّنى مىباشند ايجاد كرده زيرا هر وقتى بر حسب قدرت و علم خداوند جايگاه خاصّى دارد كه در غير آن واقع نمىشود و به عبارت ديگر معناى تأجيل اين است كه خداوند اوقات را ظرف معيّنى براى اشياء قرار
[ 294 ]
داده كه از آن مقدّم و مؤخّر نمىشوند ، چنان كه در قرآن مجيد فرموده : اِذا جاءَ اَجَلُهُم لا يَستَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَستَقْدِمُونَ [ 2 ] .
امام ( ع ) با جمله : لائم بين مختلفاتها ، به كمال قدرت خداوند تعالى توجّه داده است كه به دو صورت توضيح داده مىشود :
الف خداوند به قدرت كامله خود و مطابق حكمت ، عناصر چهار گانه را كه از نظر كيفيّت ضدّ يكديگرند ، جمع كرده است به گونهاى كه هر يك با ديگرى اثر خاص خود را از دست داده و تركيب شدهاند ، و اين را اصطلاحا تفاعل مىگويند ، به اين صورت كه كيفيّت متوسطى ميان اضداد متشابه پديد مىآيد كه به مزاج تعبير مىشود ، بنابراين مخلوط شدن جسم لطيف با كثيف با توجّه به تضاد كيفيّت و نهايت دورى كه از يكديگر دارند به قدرت كامله حق تعالى است و از بزرگترين دلايلى است كه بر كمال خداوند دلالت مىكند .
ب مناسبتى كه بين ارواح لطيف و نفوس مجرّدى كه در قوام وجودشان به هيج وجه نياز به مادّه ندارند و ميان بدنهايى كه صرفا جسمانى و از اين بابت ظلمانى و كثيفاند برقرار كرده است و هر نفسى را به بدنى خاص قرار داده و آنچه كه لازمه بقا و هستى آنها از مصالح است ، طبق نظام كامل و راهنمايى لازم تعيين فرموده است ، كه بر كمال قدرت و لطف و حكمت خداوند گواهى مىدهد .
سخن امام ( ع ) كه فرمود غرايز را در طبيعتشان قرار داد اشاره به ركن اساسى جسمانى نفسانى است و آنچه كه قوام جسم به اوست و هر صاحب طبيعتى بر آن غريزه سرشته شده است و مقتضاى قوايى كه سرشت انسان بر آن استوار شده است لوازم و خواص اوست ، مانند قوّه تعجّب و خنده براى انسان و شجاعت براى شير و ترس براى خرگوش و مكر و فريب براى روباه و . . .
[ 2 ] سوره اعراف ( 7 ) : آيه ( 34 ) : هر گاه اجلشان فرا رسد ساعتى مقدم و موخر نمىشود .
[ 295 ]
امام ( ع ) از ايجاد غرايز به غرز كه به معناى تمركز و استوارى است ،
استفاده كرده ، و استعاره آورده است ، زيرا عقل ميان غريزه و استوارى و ثبات مشابهت مىبيند و اين شباهت از جهت مبدأ و غايت مانند ثابت شدن شىء در زمين است . توضيح اين كه خداوند سبحان ، غرايز را در جايگاه و اصول خود پابرجا داشته و فايده آن چيزى است كه از آثار پديد مىآيد و موافق مصلحت جهان است چنان كه انسان در زمين بذرى را مىافشاند تا از آن ثمره مطلوب به دست آورده و از آن بهرهمند شود . بنابراين وجود غرايز در انسان به منزله بذر در زمين و نتيجه آن به منزله محصولى است كه به دست مىآيد . خواص و لوازم از غرايز تفكيك ناپذيرند و به همين دليل امام ( ع ) فرموده است « الزمها اسناحها » كه اشاره به همين غير قابل جدا شدن لوازم از اصول غرايز است و زوال لوازم از غرايز امرى غير ممكن است و معناى لازم چيزى ، همين است .
بعضى عبارت حضرت را به جاى اسناحها ، اشباحها قرائت كردهاند .
مقصود اين است كه آنچه در طبيعت اشخاص از لوازم و غرايز سرشته شده است تفكيك ناپذيرند . چه غرايز را از لوازم شخص بدانيم ، مانند زرنگى و زيركى در مورد بعضى از مردم ، و كودنى و بىتوجّهى نسبت به بعضى ديگر . و يا اينكه غرايز را از لوازم طبيعت انسان بدانيم ، زيرا طبيعت در همه اشخاص وجود دارد . توضيح مذكور در صورتى است كه ضمير در كله الزمها : در عبارت امام ( ع ) به غرايز باز گردد ولى اگر ضمير را به اشياء برگردانيم مقصود اين خواهد بود كه خداوند سبحان هنگامى كه اشياء را به اوقات معيّنى اختصاص داد و بين متضادها رابطه برقرار كرد . و غرايزى در طبيعت آن مطابق علم و قضاى خود به وجود آورد ، براى هر يك ويژگيهاى خاص و جزئى را كه مطابق سرشتشان بود ، مقرر فرمود . اگر گفته شود لوازم طبيعت مقتضاى ماهيت اشياست بنابراين چگونه الزام آنها را به اصولشان به قدرت خداوند تعالى نسبت مىدهيم ؟
[ 296 ]
در پاسخ مىگوييم هر چند مقتضاى طبيعت اشياء به ماهيّت اشياء مربوط است ، امّا وجود آنها به قدرت خداى تعالى بستگى دارد . پس الزامى بودن آنها براى اصولشان ، تابع ايجاد اصول آنها مىباشد .