مقام اوّل امكان و سبب افعال خارق العاده .
بر كسى كه اهليّت دريافت نورانيّت حق را دارد هر گاه بشنود يكى از اولياى خدا كارى انجام داده است كه در توان ديگر همنوعانش نيست مانند خوددارى از خوردن غذا در زمانى طولانى كه در توان همنوعانش نيست و يا انجام اعمالى خارق العاده كه ديگران توان آن را ندارند مانند طوفانها ، زلزلهها ، نزول بلاها ،
[ 158 ] سوره انعام ( 6 ) : آيه ( 59 ) : كليد خزائن غيب نزد خداست ، كسى جز خدا بر آن آگاه نيست .
[ 202 ]
فرو رفتن قومى در زمين ، شفاى بيماران ، سيراب كردن تشنگان ، تمكين و خشوع حيوانات و مانند اينها ، واجب است كه تكذيب نكند ، زيرا اگر توجّه كند در موارد خاصّى وقوع اين امور را در طبيعت ممكن مىبيند . امّا خوددارى از خوردن غذا در ميان افراد عادى ممكن است . اگر دقّت كنى امكان وقوع آن را در افراد هنگام بروز عوارض غير منتظرهاى مىبينى چه آن عوارض بدنى باشد مانند بيماريهاى سخت يا نفسانى باشد مانند غم و اندوه .
علت نخوردن غذا در حال بيمارى جسمى به اين دليل است كه قواى بدنى به هضم مواد غذايى رسوبى انباشته ، پرداخته و از هضم غذاهاى تازه و خوب خوددارى مىكند و احتياجى به جايگزينى غذاهاى هضم شده ندارد ، بنابر اين چه بسا مدت زيادى غذا از شخص قطع مىشود كه اگر همان غذا براى مدت كمتر از يك دهم آن ، از شخصى ديگرى قطع شود خواهد مرد در حالى كه بيمار با نخوردن غذا زنده مىماند امّا نخوردن غذا به سبب عارضه روحى مانند اين كه ترس بر كسى عارض گشته و موجب فرونشستن شهوات و فساد هضم و ناتوانى از انجام كارهاى طبيعى مىشود ، با اين كه پيش از بروز ترس بدن آمادگى كافى براى كارهاى مزبور داشته است . بازماندن جسم از انجام كارهاى طبيعى خود به دليل سرگرمى نفس به امور مهم است . كه باعث عدم توجّه به بدن شده است . وقتى كه امكان اين حقيقت را به سبب پيش آمدن عوارض غير منتظره دانستى روشن مىشود كه سبب خوددارى شخص عارف از غذا توجّه كامل او به عالم قدس است كه باعث سيرى او مىشود .
توضيح اين كه هر گاه نفس مطمئنّه قواى جسمانى خود را رياضت بدهد قواى نفسانى جانشين قواى جسمانى مىشود و هر چه قواى نفسانى شدّت پيدا كند قواى جسمانى رو به ضعف مىرود تا آنجا كه قواى طبيعى وابسته به نيروى نباتى متوقّف مىشود . در اين صورت هضم غذا در بدن جز آن مقدار كه در حال
[ 203 ]
بيمارى انجام مىگرفت انجام نمىگيرد و بدن در حال بيمارى جز تحليل رطوبتهاى بدن به وسيله بروز حرارت عارضه كه به اين حالت سوء مزاج حار مىگويند ، انجام نمىدهد . زيرا غذا براى جبران رطوبتهاى تحليل رفته است و شدّت نيازمندى به غذا متناسب با كثرت تحليل است در حالى كه در شخص بيمار تحليل صورت نگرفته تا نياز به غذا داشته باشد ، چون بدن بشدّت در تحليل غذاى مصرفى ضعيف شده ، بدين سبب نياز به غذا براى جايگزينى مقدار تحليل شده بسيار كم است .
امّا عرفان توجه نفس به امور عرفانى موجب بىنيازى از غذا خوردن مىشود و بىنيازى بدن از مصرف غذا براى اين است كه وقتى بدن از نيروهاى جسمانى اعراض كرد و پس از متابعت نفس به ذات حق توجّه كرد و از غذاى معرفة اللّه تغذيه كرد از انجام دادن كارهاى بدنى باز مىماند . معصوم در سخن خود به همين حقيقت اشاره دارد : « من مانند هيچ يك از شما نيستم در نزد پروردگارم بيتوته مىكنم او مرا غذا مىدهد و سيراب مىسازد [ 159 ] » . با توضيح مطلب فوق روشن شد كه بيمارى هر چند موجب خوددارى خارق العاده از غذا خوردن مىشود .
لكن امساك از غذا بر اثر توجهات نفسانى و عرفانى به ذات حق سزاوارتر است .
امّا قدرت بر انجام اعمال فوقالعادهاى كه از توان همنوعان امام ( ع ) خارج است نيز ممكن مىباشد توضيح اين كه هر گاه دانستى كه منشأ قواى جسمانى روح حيوانى است و عوارض غير منتظرهاى كه براى انسان پيش مىآيد گاهى موجب انقباض روح در اعمال داخلى بدن مىشود مانند ترس و اندوه ، كه موجب ضعف و زوال قواى بدن مىشود . عوارض غير منتظره نيز گاهى باعث بروز عوارضى در خارج بدن مىشود مانند خشم و گاهى انبساط خاطر معتدلى را
[ 159 ] لست كاحدكم ابيت عند ربّى يطعمنى و يسقينى .
[ 204 ]
ايجاد مىكند مانند خوشحالى طرب انگيز كه آثار متفاوتى دارد و اين خوشحالى طرب انگيز موجب نيرو و نشاط آن مىشود .
هر گاه اين مطلب فهميده شده باشد ، چون شادى شخص عارف به سرور حق متعال قوىتر از شادى حاصل از توجّه به غير خدا مىباشد و فيوضات حق ،
عارف را كاملا پوشانده و در پيشگاه حق متعال به كوشش وا مىدارد قهرا قدرت او بر انجام كارهاى ممكن قويتر از غير اوست .
علّت و سبب براى ديگر كارهاى خارقالعاده به شرح زير بيان مىشود :
در جاهاى ديگر ثابت شد كه وابستگى نفس به بدن مانند تصوير بر جسم نيست بلكه به لحاظ تجرد ، اداره كننده بدن مىباشد و كيفيّت اعمال نفسانى به طريق زير گاهى باعث ظهور حوادثى مىشود :
1 گاهى مىبينى كه شخصى بر روى شاخه بلندى كه بر روى زمين افتاده است ، راه مىرود و آن را به هر طرف كه بخواهد مىبرد ، اگر فرض شود كه همين شاخه بر ديوارى بلند قرار داشته باشد ، آن شخص را در وقت راه رفتن لرزان مىبينى ، زيرا تخيّلات و توهّماتش مرتّب وى را تهديد به سقوط مىكند چون بدن متأثّر از قوّه وهم و خيال است به همين دليل گاهى از روى شاخه به زمين مىافتد .
2 بديهى است كه مزاج انسان از عوارض نفسانى فراوان ، مانند خشم ،
ترس ، اندوه ، شادى و غير اينها متأثّر مىشود .
3 توهّم بيمارى يا تندرستى گاهى موجب بيمارى يا تندرستى مىشود و اين نيز از امور ضرورى است [ 160 ] .
هر گاه اين حقيقت را قبول داشته باشى مىگوييم : هر گاه مزاج اين تأثيرات
[ 160 ] تلقين به نفس از نظر روان شناسى تأثير بسزايى در بيمارى و تندرستى انسان دارد ، بسيارى از افراد سالم بيمار تلقينىاند ، و فراوانند بيمارانى كه با تلقين سلامت خود را باز مىيابند ( ويراستار ) .
[ 205 ]
را از احوال نفسانى مىپذيرد ، چه مانعى دارد كه براى بعضى از نفوس خصوصيّتى باشد كه توان تصرّف در عناصر اين جهان را داشته باشد . به طورى كه نسبت آن شخص به عناصر مانند نسبت نفس ما به بدنمان باشد ، و در اين صورت در آماده ساختن عناصر جهان اثر بگذارد تا بر آن عناصر صور امور غريبهاى كه از توان افراد ديگر خارج است ببخشد . و هر گاه به اين قوّه نفسانى رياضت ضميمه شود و صورت غضب و شهوت شكسته شده و در دست قوه عاقله اسير شود ، شك نيست كه بر انجام امور خارقالعاده تواناتر خواهد شد . توانايى بر انجام كارهاى خارقالعاده يا بر حسب طبيعت اصلى و اوّلى است و يا بر حسب طبيعت ثانوى و يا از جهت كوشش و تلاش در رياضت و تصفيه نفس است .
آن كه بر حسب طبيعت اوّلى باشد مانند معجزات انبيا و كرامتهاى اوليا ،
و اگر رياضت و كوشش ضميمه اين طبيعت اوّليّه شود به آخرين درجه كمال خواهد رسيد . گاهى بر كسى كه داراى توانايى بر عناصر جهان است هواى نفس غلبه كرده و آن را در جهت شرّ و در امور خبيثه به كار مىگيرند . و نفس خود را مانند ساحر در آن جهت رياضت مىدهد . زشتى كار اين گونه اشخاص ، آنها را از رسيدن به درجه كمال باز مىدارد .
اوّلين شرط توانايى تأثير در عناصر جهان در نبوّت اين است كه از جانب خداوند مأمور به اصلاح مردم باشد . و از شرايط كرامت اوليا امور زير است :
1 در بيشتر علومشان بىنياز از معلم بشرى باشند ، بلكه بيشتر دانش آنها به وسيله حدس مقدس و پيوند محكم آنان به ذات خداوند حاصل شود .
2 امور خارق عادت مانند ماه گرفتگى ، تحريكات و سكينات ( نظير زلزله و باران آمدن و قطع آن ) در فرمان آنهاست و با اراده آنها صورت مىپذيرد .
3 توان خبر دادن از امور غيبى يا جزئيّاتى را كه در گذشته اتفاق افتاده و يا در آينده اتفاق خواهد افتاد ، داشته باشد .
[ 206 ]
اوّلين و عمدهترين فرق ميان انبيا و غير آنها رابطه داشتن با ماوراى طبيعت و مأموريّت آنها از جانب خدا براى اصلاح بشر است و شك نيست اختصاصشان به ماوراى طبيعت به دليل شدّت اتصالشان مىباشد . بنابر اين محكمترين رابطه را با خداوند و مبدأ اعلا دارند و به همين دليل كاملترين قدرت را نسبت به ديگران دارند . اختلاف مراتب ديگران با انبيا بازگشتش به تفاوت در قرب و بعد و اتصال نفسانى انبيا به مبدأ اوّل مىباشد ، ولى در ديگر خصوصيّات و صفات ، ديگران با انبيا مشتركند . پيامبر ( ص ) به همين معنا اشاره فرمود : « دانشمندان امّت من مانند انبياى بنى اسرائيلاند » [ 161 ] .
تفاوت ميان معجزه و كرامت اين است كه اگر انجام كار خارقالعاده به دليل ارتباط با خداوند باشد آن را معجزه مىناميم . و اگر بدون رابطه با خداوند و به وسايل ديگر صورت گيرد كرامت خواهد بود . تحقيق در اين بحث مبتنى بر مقدمات و اصولى است كه اين جا محل ذكر آن نيست و بايد از منابع مربوطه مطالعه شود .