لغات
صفّين : نام محلّى در شام .
لا يئل : پناهى ندارد ، موئل يعنى ملجأ
[ 472 ]
وئول يعنى پناه بردن و نجات يافتن اهاويل : كارهاى ترسناك ، آنچه را كه نفس بزرگ مىانگارد مأثور : منقول ، روايت شده .
فتن : جمع فتنه ، هر امرى كه از قصد خدا دور باشد ، گرفتار بلا و محنت شدن و پيروى از هواى نفس .
سوارى : پايهها و استوانهها خامل : ساقط معالم : آثار ، نشانهها چيزى كه به آن آگاهى حاصل مىشود يا بدان استدلال مىشود سهود : مثل جمود ، مصدر است و مرادف سهاد و به معنى بيدار خوابى است .
استسلام : انقياد ، رام شدن .
فاقه : فقر و بىچيزى مصاص كل شىء : خالص هر چيز ذخيره : دست چين ، اندوخته عزيمة الايمان : عقيده قلبى مدحره : جاى طرد كردن و دور ساختن مثلات : جمع مثله يعنى عقوبت .
انجذم : منقطع شد .
زعزع : به حركت در آمدن ، مضطرب شدن النّجز : طبع ، سرشت ، اصل و انهارت : خراب شد .
شروك : جمع شركه ، راه بزرگ و وسط آن مناهل : جاى آب نوشيدن . آبشخور سنابك : سم حيوانات ، مفرد آن سنبكه است