بحث چهارم امام ( ع ) انواع ديگرى از فرشتگان را نام برده است و به تفاوت مرتبهشان
در عبادت و خشوع با عبارت سجود ، ركوع ، صّف و تسبيح اشاره كرده است . توضيح اين كه خداوند سبحان هر دسته از فرشتگان را به مرتبه معيّنى از كمال و علم و قدرت اختصاص داده است . كه هيچ مرتبه پايينى به مقام و مرتبه فوق نمىرسد . هر دستهاى كه نعمت خدا بر آن كاملتر باشد ، عبادت او برتر و فرمانبردارى آن شايستهتر است .
سجود و ركوع و صفّ و تسبيح عباداتى هستند كه در ميان خلق رايجاند ولى از نظر بيان معناى خشوع و خضوع متفاوت هستند . و نمىتوان آنها را در اينجا به معناى ظاهرى كه مردم مىفهمند گرفت زيرا نهادن پيشانى بر زمين براى سجده و خم كردن پشت براى ركوع و حركت دادن زبان براى تسبيح ، امورى هستند كه دلالت بر ابزار و اسبابى دارند و مخصوص بعضى از حيوانات مىباشد ، زيرا حيوانات داراى اعضا و جوارحاند . امّا در مورد فرشتگان سزاوار اين است كه تفاوت مراتب ياد شده به سجود و ركوع و صف و تسبيح بر تفاوت كمال فرشتگان در خضوع و خشوع براى كبريايى خدا و عظمت او حمل شود و به اصطلاح اطلاق كردن لفظ ملزوم است ( خضوع ) بر لازم آن ( سجود ) زيرا سجود در لغت به معناى انقياد و خضوع مىباشد .
با توضيح بالا احتمال دارد كه كلام امام ( ع ) درباره فرشتگان كه بعضى از
[ 337 ]
آنها سجود مىكنند ، اشاره به فرشتگان مقرّب باشد ، زيرا درجه آنها كاملتر از درجات فرشتگان ديگر است . پس نسبت عبادت و خضوعشان نسبت به خضوع فرشتگانى كه در مرتبه پايين قرار دارند ، مانند نسبت خضوع سجده به خضوع ركوع مىباشد ، بديهى است كه سجده نسبت به ركوع بيان كننده خضوع بيشترى است .
اگر اشكال شود كه شما در گذشته گفتيد فرشتگان مقرّب نه مدبّر جسماند و نه متعلّق به جسم ، پس چگونه درست است كه از ساكنان آسمانها باشند و از فرشتگانى كه آسمانها از آنها پر شده است .
در پاسخ مىگوييم : در علاقه چيزى به چيزى و اضافه آن چيز به آن ،
كمترين مناسبت بين آن دو كفايت مىكند و اين مقدار مناسبت در اين جا ميان اجرام سماوى و اين دسته از فرشتگان وجود دارد . و آن مناسبت ، يا مناسبت علت و معلول است يا شرط و مشروط . و چنان كه جايز است خداوند جلّ جلاله در لفظ قرآن كريم به عرش و تسلّط بر آن اختصاص يابد ، با اين كه خداوند تعالى از داشتن اين مناسبت منزّه است ، و در حكمت عظمتى كه براى خداوند ثابت شده است براى خلق وجود ندارد . پس به طريق اولى جايز است كه در آسمان بودن را به فرشتگان مقرّب نسبت دهيم . هر چند اين فرشتگان از داشتن جسم منزّه و از تدبير در جسم به دور باشند : چون امام ( ع ) بيان كننده و گوينده مطلبى است كه منظور رسول اكرم و قرآن كريم است و چيزى كه از ذهن و فهم به دور باشد بيان ندارد ، بلكه كلام آن حضرت براى بالا بردن فهم و انديشه است .
قول امام ( ع ) درباره فرشتگان كه فرمود بعضى از آنها در حال ركوعاند احتمال دارد اشاره به حاملان عرش باشد زيرا آنها از فرشتگان ديگر كاملترند .
پس نسبت عبادت آنها به عبادت ديگران مانند نسبت خضوع ركوع به خضوع صفّ مىباشد و عبارت امام كه فرمود : و منهم صافّون احتمال دارد اشاره به
[ 338 ]
فرشتگان طواف كننده اطراف عرش باشد . در تفسير اين كلام امام ( ع ) گفتهاند :
منظور فرشتگانى هستند كه براى اداى عبادت به صف ايستادهاند چنان كه خداوند متعال از آنها چنين خبر داده است : وَ اِنّا لَنَحْنُ الصّافّون .
تحقيق و توضيح اين كه هر يك از انواع فرشتگان داراى مرتبه معيّنى از كمال مىباشند كه به آن درجات اختصاص يافتهاند و از حالتى كه دارند تغيير وضع نمىدهند و اين شباهت به صفهاى منظّمى دارد كه تغيير نمىكند . از چيزهايى كه تأييد مىكند منظور از فرشتگان صفّ ، طواف كنندگان اطراف عرش مىباشد مطلبى است كه در خبر آمده است و آن اين كه در اطراف عرش هفتاد هزار صف از فرشتگان تشكيل شده كه دستهايشان را بر شانه نهاده و صدايشان به تكبير و تهليل بلند است و در پشت سر آنها صد هزار صف ديگر از فرشتگان است كه دست راستشان را بر دست چپشان نهاده و تسبيح مىگويند .
احتمال دارد مقصود امام ( ع ) كه فرمود : و مسبّحون ، فرشتگان در صفّ و غير آنها باشند و او عاطفه در و مسبّحون هر چند اقتضا دارد كه مسبّحون غير از فرشتگان در صفّ باشد ، ولى اين مقدار مغايرت در اين جا حاصل است ، زيرا آنها كه تسبيح مىگويند از جهت اين كه تسبيحگو هستند از فرشتگان اهل صف جدا محسوب مىشوند . بدين لحاظ جايز است كه فرشتگان را به دو نوع تقسيم كرده و بعضى را بر بعضى عطف بگيريم . اين جامعيت را كه به لحاظى صافّون و به لحاظى مسبّحون باشند ، سخن حق تعالى تأييد مىكند وقتى كه از قول فرشتگان مىفرمايد : انّا لَنَحْنُ الصّافّون و اِنّا لَنَحْنُ المُسبِّحُون . و احتمال دارد مسبحون نوعى يا انواعى ديگر از فرشتگان آسمانها باشند .
منظور امام ( ع ) از اين سخن كه فرمود : « دستهاى از فرشتگان ساجداند و ركوع انجام نمىدهند و دستهاى راكعاند و از ركوع بلند نمىشوند و گروهى صفّ ايستادهاند و صف را به هم نمىزنند و دستهاى تسبيح گويند و از تسبيح گفتن
[ 339 ]
خسته نمىشوند » اشاره به كمال فرشتگان در مرتبههاى معيّنى است كه هر يك نسبت به مرتبههاى پايينتر كاملترند و ضمناً تأكيدى است بر اين كه بر اين عبادات نقصانى عارض نمىشود ، زيرا ركوع هر چند عبادت است و نسبت به سجود نقصان است و سر برداشتن از ركوع براى ركوع كننده نقصان ركوع محسوب مىشود و به همين ترتيب بهم زدن صفّ نقصانى است در آن و خستگى در تسبيح نقصان و اعراض از مقصود است . بعلاوه خستگى و ملال عبارت از دورى نفس از چيزى به سبب خستگى بعضى از قواى طبيعى است و اين در حق فرشتگان آسمانى كه قواى طبيعى ندارند قابل تصوّر نيست .
امّا فرموده امام ( ع ) : « آنها را خواب فرا نمىگيرد » صدق آن بخوبى روشن است ، بدين توضيح كه خواب رفتن آنها لازمهاش صحيح بودن خواب براى آنهاست . وقتى خواب براى آنها صادق نيست عارض شدن خواب بر آنها نيز باطل است . دليل صادق نبودن عروض خواب بر آنها اين است كه خواب عبارت است از تعطيل شدن حواس ظاهرى از كارهايى كه انجام مىيابد ، به اين دليل كه روح كشش براى انجام كار ندارد . و پس از بر طرف شدن خستگى و ضعف ، روح كشش انجام كار را پيدا مىكند . چون فرشتگان آسمانى از اين اسباب و ابزار منزّه و پاكاند خواب در حق آنها صحيح نبوده و آنها را فرا نمىگيرد .
امام ( ع ) سهو عقول و غفلت و نسيان را از فرشتگان به دور دانسته است .
در توضيح بايد گفت كه غفلت عبارت است از عدم دريافت و تعقّل چيزى در حال و اين معنى از سهو و نسيان عمومىتر و به منزله جنس است براى آن دو .
توضيح اين كه سهو بىخبر شدن از چيزى است به وسيله گرفتارى نفس و توجّه آن به امور مهم ديگر ، با وجودى كه صورت يا معناى آن شئ در قوّه خيال يا ذاكره انسان وجود دارد .
امّا فراموشى ، غفلت از چيزى همراه با محو شدن صورت يا معناى آن از
[ 340 ]
قوّه خيال و ذاكره به طور كلّى است ، به همين دليل است كه فراموش كننده چيزى براى به دست آوردن مجدّد آن نيازمند تلاش است و بايد براى به دست آوردن دوباره آن خود را به زحمت اندازد . با توضيحى كه داده شد تفاوت ميان غفلت ،
سهو و نسيان روشن شد . با در نظر گرفتن معانى غفلت و سهو و نسيان معلوم شد كه اين سه امر از لواحق قواى انسانى هستند ، پس لازم است كه از فرشتگان آسمانى سلب شود ، زيرا مسلّم است كه فرشتگان آسمانى داراى قواى جسمانى نيستند .
امام ( ع ) پس از آن كه سهو عقول را از فرشتگان نفى كرده است معناى عمومىترى را كه غفلت است از فرشتگان سلب فرموده است ، زيرا سلب غفلت از فرشتگان لازمهاش سلب نسيان از آنها مىباشد هر چند نفى سهو از فرشتگان در سلب نسيان از آنها كافى بوده ولى سلب غفلت را براى تأكيد ذكر كرده است .
امّا سخن حضرت كه فرمودند : « فرشتگان فترت در ابدان ندارند » ، براى اين است كه فترت توقف اعضاى بدن از عمل است و نقصان يافتن اعضا به سبب خستگى كه در روح بدن پديد مىآيد و پس از استراحت مجدداً اعضا آماده انجام كار مىشوند و همه اينها از توابع مزاج حيوانى است ، بنابراين در سلب آنها از فرشتگان چارهاى نيست .
امام ( ع ) درباره بعضى ديگر از فرشتگان مىفرمايند : « آنان امين وحى خدا و به منزله زبان براى رسول خدا مىباشند و در رساندن احكام و اوامر الهى آمد و رفت مىكنند » . بعيد نيست كه اين قسم از فرشتگان داخل در اقسام قبلى باشند ،
ذكر مجدّد آنها به اعتبار صفت امانت بر وحى و رسالت و رساندن امر خدا به انبيا و غير آنان مىباشد ، زيرا از جمله فرشتگان مرسل جبرئيل ( ع ) است و او از فرشتگان مقرّب خداست .
چون ثابت شده است كه وحى و ساير افاضات از جانب خداوند تعالى
[ 341 ]
بر بندگان به واسطه فرشتگان انجام مىگيرد و چگونگى آن را قبلاً دانستى ، ناگزير صحيح است كه بعضى فرشتگان امناى به روحى و خبرگزاران نسبت به پيامبر باشند . زيرا امين نگهبانى است براى چيزى كه حفاظت آن را به عهده گرفته تا به مستحقش برساند . و علاوه بر آن وحيى كه به واسطه فرشتگان نازل شود از هر جهت محفوظ و به دور از خلل سهو مىباشد ، چون لازمه سهو كه قواى جسمانى است در فرشتگان نيست . و به طور عمد نيز موجبى براى خلاف نيست ، زيرا خداوند متعال مىفرمايد : يَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَروُن [ 44 ] اين سخن امام ( ع ) كه آنها زبان گويايى به سوى رسولان هستند ،
استعاره زيبايى است . در مثل گفته مىشود فلان شخص زبان قومش مىباشد ،
يعنى احوال آنها را بروشنى بيان مىكند . پس بر چنين شخصى كلمه زبان اطلاق مىشود زيرا از هر چه در نفس وجود دارد پرده بر مىدارد و چون فرشتگان در اداى خطابات خداوند كريم ميان پيامبران و حق واسطه هستند و اوامر حق را براى آنها توضيح مىدهند ، استعاره آوردن لفظ زبان گويا براى آنها به دليل وجه مشابهتى كه در اين مورد وجود دارد زيباست .
منظور امام ( ع ) در اين جا از اختلاف ملائكه و رفت و آمد آنها به فرمان خدا و رساندن احكام خدا به طور پياپى به مردم مىباشد و منظور از قضاى الهى امور حتمى است . در مثل گفته مىشود اين قضاى الهى است ، يعنى حكم قطعى . بنابراين از كلمه قضا معناى مصدرى منظور نيست ، بلكه معناى قضاى الهى نوشته لوح محفوظ به قلم الهى است درباره آنچه بوده و خواهد بود ، و آن امرى است كه از تقدير خداوند گذشته است . چنان كه رسول خدا فرموده است :
قلم از آنچه كه بايد بنويسد فراغت يافته و خشك شده است .
[ 44 ] سوره نحل ( 16 ) : آيه ( 50 ) : آنها از پروردگارشان مىترسند و به آنچه فرمان داده مىشوند عمل مىكنند .
[ 342 ]
اگر گفته شود چگونه صحيح است فرشتگانى كه آمد و رفت مىكنند همان فرشتگان ساجد باشند چون كسانى كه همواره ساجدند چگونه تصوّر مىشود كه با اين وصف در انجام رسالت و نزول و صعود و اوامر و نواهى خدا به رسولان آمد و رفت داشته باشند ؟
در پاسخ مىگوييم : قبلاً توضيح داديم كه سجود فرشتگان به معناى نهادن پيشانى بر زمين ، به گونهاى كه ما انجام مىدهيم نيست ، بلكه سجود آنها كمال عبوديّتشان براى خداى تعالى و نهايت خضوعشان تحت فرمان قدرت او و نيازمند بودنشان در امكان و حاجت تحت سلطه وجوب وجود خداوند مىباشد .
بديهى است كه ميان سجود به اين معنى و رفت و آمدشان براى رساندن اوامر خداوند تعالى به منظور انجام احكام الهى طبق مشيّت و امر خدا منافاتى نيست بلكه انجام تمام اين امور كمال عبوديّت و خضوع آنها براى جلال خدا و اعترافشان براى كمال عظمت الهى است .
درباره اين جمله امام كه فرمود : « بعضى از فرشتگان حافظان بندگان هستند » مىگوييم كه دو چيز قبلاً بايد دانسته شود : يكى اين كه حفظه به چه معناست ، دوّم آن كه مقصود از حفظه چه كسانى هستند ؟
در توضيح معناى حفظه بايد بدانيم كه بعضى از آنها حفظه براى عبادند چنان كه خداوند تعالى فرموده است : لَهُ مُعُقّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِه يَحْفَظُونَهُ مِنْ اَمْرِ اللَّه و بعضى از آنها حفظه بر عبادند چنان كه حق تعالى مىفرمايد : و يُرْسِلُ عَلَيكُم حَفَظَةً ، مقصود از حفظه براى عباد فرشتگانى هستند كه به امر خداوند تعالى بندگان را از آفاتى كه بر آنها عارض شود حفظ مىكنند و مقصود از حفظه بر عباد فرشتگانى هستند كه اعمال انسان را از طاعت و معاصى ضبط مىكنند ،
چنان كه خداوند تعالى فرموده است : « كِراماً كاتِبينَ يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ » و در جاى ديگر مىفرمايد : « ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ اِلاّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ » ابن عبّاس گفته است كه با
[ 343 ]
هر انسانى دو فرشته است يكى در سمت راست و ديگرى در سمت چپ اوست هر گاه انسان حسنهاى را بر زبان بياورد آن كه بر دست راست است مىنويسد و هر گاه گناهى را بر زبان جارى كند فرشته سمت راست به فرشته سمت چپ مىگويد صبر كن شايد از اين گناه توبه كند و اگر توبه نكرد خود او نوشته مىشود .
مفسّران گفتهاند فايده وجودى اين دو فرشته اين است كه شخص مكلّف هر گاه بداند كه فرشتگانى بر او گماشته شدهاند و اعمال او را ناظرند و در كتابهايى مىنويسند و در موقف قيامت به طور علنى بر او عرضه مىكنند . چنين علم و اعتقادى انسان را از كارهاى زشت باز مىدارد .
احتمال دارد كه تعدّد مذكور در حفظه ، تعدّد به حسب ذات باشد ، بدين معنى كه فرشتگان دو دسته باشند . حافظان منافع و كاتبان اعمال بد انسان . و احتمال دارد كه به حسب ذات يك دسته و به حسب وظيفه دو دسته باشند .
بعضى كه تصوّر كردهاند كه حفظه منافع عباد همان قوايى مىباشند كه خداوند تعالى از آسمان جود خود بر جسم انسانها نازل فرموده است ، ناگزير بايد حفظه بر عباد را زمينه همان قوا بدانند . با اين حساب معناى نوشتن سيّئات و حسنات و ضبط آنها بر له يا عليه عباد ، يا به اين معناست كه آنچه از صفات و سيّئات از عبد صادر مىشود در علم آن مبادى وجود دارد و يا معناى كتابت اين است كه صورت افعال خير و شرّى كه انسان انجام مىدهد به قلم افاضه خداوند بر حسب استعداد انسان در لوح نفسش نوشته مىشود . نظر به معناى ياد شده ، آنچه ابن عبّاس نقل كرد كه فرشته سمت چپ براى نوشتن گناه به خاطر توبه بنده صبر مىكند ، بدين معنى خواهد بود كه مادام كه گناه در جوهر نفس عبد قابل تغيير است ثبت نمىشود . زيرا رحمت خداوند تعالى وسيع است و هر گاه از آن گناه توبه كند در لوح نفسش نوشته نمىشود . و اگر توبه نكند تا ملكه راسخ در
[ 344 ]
نفسش شود ، نوشته مىشود و روز قيامت به خاطر آن عذاب خواهد شد .
بنابر همين قول احتمال دارد حفظه بر عباد عيناً همان حفظه ، براى عباد باشد . زيرا نفس در جوهريّت خود آنچه از خير و شرّ انجام مىدهد حفظ مىكند و در روز قيامت بر خود شماره مىكند ، آن گاه كه عوارض بدن زايل شود آنچه را كه در جوهر نفس وجود دارد مفصّل و مصوّر مىبيند و از نفس چيزى غايب نخواهد بود چنان كه خداوند متعال فرموده است : يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خيْرٍ مْحْضَراً و ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ اَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ اَمَداً بَعيداً [ 45 ] و باز مىفرمايد : وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ القِيامَة كِتاباً يَلْقيهُ مَنْشُوراً اِقْرَأ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِك الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيبا [ 46 ] و باز فرموده است : اِذا بُعْثِرَ ما فِى القُبُورِ وَ حُصِّلَ ما فِى الصُّدُور [ 47 ] .
معناى اين كلام امام ( ع ) كه حافظان انسان از فرشتگان آسمانند اين است كه اصل آنها از فرشتگان آسمان است و بعد به زمين فرستاده مىشوند . درباره اين فرموده حضرت كه فرمود : امّا السدنة لابواب جنانه در گذشته توضيح داده شد .