شرح
مىگويم ( شارح ) بنابر آنچه روايت شده است علّت ايراد اين خطبه اين بود كه چون جريان بيعت در سقيفه بنى ساعده به نفع ابو بكر پايان يافت ،
ابو سفيان تصميم گرفت كه ميان مسلمين جنگى به راه اندازد تا عدّهاى به دست عدهاى كشته شوند و دين از ميان برود ، بنابراين نزد عبّاس رفت و به او گفت : اى ابو الفضل [ 1 ] مردم با بيعتشان كار خلافت را از بنى هاشم دور كردند و آن را در قبيله بنى تميم قرار دادند و فرداست كه اين مرد تندخو و خشن از طايفه بنى عدى بر ما حكمرانى كند ، برخيز تا نزد على برويم و با او براى خلافت بيعت كنيم . تو عموى
[ 1 ] ابو الفضل كنيه عبّاس بن عبد المطلب است كه به مناسبت نام پسرش فضل بن عباس اين كنيت را بدو دادهاند م .
[ 550 ]
پيامبر خدايى و من در ميان قريش مردى هستم كه سخنم پذيرفته است ، اگر اطرافيان خليفه مانع ما شوند با آنها جنگ كرده و آنها را مىكشيم . با اين تصميم نزد على ( ع ) آمدند و ابو سفيان به آن حضرت گفت : اى ابا الحسن از امر خلافت غافل مباش آيا ما بايد تابع طايفه پست بنى تميم باشيم ؟ امام ( ع ) نيّت ابو سفيان را مىدانست كه اين سخن را براى حمايت از دين نمىگويد ، بلكه به دليل فساد باطن براى از بين بردن دين اين سخن را مىگويد : آنگاه امام ( ع ) در پاسخ ابو سفيان اين كلام را ايراد فرمود :