بحث دوّم بيان قوه عملى آن حضرت
چنان كه در گذشته دانستى كمال قوه نظرى به كمال حكمت نظرى ، كمال قوه عملى نيز به كمال حكمت عملى است و كمال حكمت عملى به كمال يافتن نفس است به وسيله ملكه كارهاى نيك . اين ملكه تا
[ 152 ] انّك تسمع ما اسمع و ترى ما ارى الا انّك لست نبىّ .
[ 153 ] الهى ما عبدتك خوفا من عقابك و لا رغبه فى ثوابك و لكن وجدتك اهلا للعبادة فعبدتك .
[ 193 ]
بدان حد است كه انسان بر صراط مستقيم ثابت و از افراط و تفريط در كارها به دور است . و در علم اخلاق ثابت شده است كه اصول فضايل اخلاقى سه امر است :
امر اوّل حكمت اخلاقى است و آن قدرتى است كه انسان را در عمل از افراط و تفريط نگه مىدارد . و انسان از بررسى افعال و اقوال و انديشههاى آن حضرت در امور جنگ و مملكت دارى خصوصيّاتى را در مىيابد كه ناگزير حكم مىكند كه آن حضرت داراى حكمت اخلاقى بوده است و هيچ گاه به طرف تفريط و يا افراط مايل نگشته است ، زيرا افراط مانع از رسيدن به درجه كمال است و جز شر حاصلى ندارد .
امر دوّم پاكدامنى است و آن ملكهاى است كه از اعتدال قوه شهويّه به خاطر دخالت عقل عملى حاصل مىشود . عقل عملى قوّه شهويّه را بر مبناى عدل اداره مىكند و موجب صدور افعالى ميان جمود و فجور كه دو طرف افراط و تفريطند مىشود . بزودى بيان خواهيم كرد كه ملكه عفت به دو جهت براى آن حضرت حاصل بوده است .
اوّل آن كه امام ( ع ) زاهدترين شخص بعد از رسول خدا ( ص ) بوده است ،
و جز به قبله حقيقى كه خداوند متعال است به چيزى توجّه نداشته است . و نيرومندترين شخص بوده است بر حذف سرگرميهايى كه انسان را از ملاقات با خدا باز مىدارد و هر كس داراى چنين ويژگى باشد مالك هواى نفس خويش است و اختيار شهوات را به دست عقل سپرده است . در اين كه امام ( ع ) وارستهترين انسان بعد از رسول خدا ( ص ) بوده به تواتر معلوم است بنابر اين ضرورتا ثابت مىشود كه داراى ملكه عفّت بوده است .
دوم سخن پيامبر ( ص ) در حق آن حضرت است : « بار خدايا حق را با على بدار هر جا كه هست » شك نيست كه دعاى پيامبر مورد قبول است و آن كه حق لازمه افعال و حركات وى باشد محال است كه باطل در او راه يابد ، زيرا يك
[ 194 ]
چيز ، دو لازم مختلف ( هم حق و هم باطل ) ندارد . پس قطعا محال است كه على ( ع ) پيرو هواى نفس باشد و معناى عفّت همين است .
از امورى كه بردارا بودن ملكه عفّت آن حضرت تأكيد دارد ، روايتى است كه آن حضرت هرگز غذاى سير نخورد و از همه مردم از جهت لباس و غذا بيشتر در مضيقه بود ، و به قرصى از نان جو اكتفا مىكرد و به ندرت گوشت مىخورد و بارها مىفرمود : شكمتان را قبرستان حيوانات قرار ندهيد . » [ 154 ] كه مقصود حضرت از بيان اين مطلب بىعلاقه كردن مردم به خوردن گوشت بوده است و تمام گفتار حضرت زهد از دنيا و خوشيهاى آن مىباشد .
سوّم شجاعت شجاعت ملكهاى است كه از اعتدال قوه غضبيه با توجه به دخالت عقل در قواعد آن ، براى نفس حاصل مىشود . اعمالى كه از نفس در اين رابطه صورت مىپذيرد حدّ وسط ميان ترس و بىباكى است . ثبوت اين فضيلت براى امام ( ع ) به تواتر روشن است تا آن جا كه شجاعت على ( ع ) درباره مردان شجاع ضرب المثل است .
چون دانستى كه ملكه اخلاق و عفّت و شجاعت به كاملترين وجهى براى على ( ع ) ثابت است و روشن شد كه اين سه خصلت لازمه عدالت است ، ثابت مىشود كه ملكه عدالت براى آن حضرت مسلّم بوده است .
امّا بقيه اقسام حكمت عملى ، مانند حكمت سياسى و مديريّت منزل چنان كه دانستى فايده آن دو اين است كه مردم دليل مشاركت خود را در امور اجتماعى بدانند تا در جهت مصالح نظام اجتماعى و اداره امور همكارى كنند .
امام على ( ع ) در اين قسم حكمت داراى برجستگى خاصّى بوده است ،
براى شناختن اين حقيقت توضيح مجمل و مفصّل زير تو را كفايت مىكند .
[ 154 ] لا تجعلوا بطوونكم مقبرة للحيوان .
[ 195 ]
امّا اجمال ، محققا شريعت اسلام تمام مقاصد اجتماعى از حكمت سياسى تا اداره منزل را به بهترين وجه و كاملترين صورت در برداشته به گونهاى كه تمام دانشمندان براى فراگيرى آنها به شريعت روى مىآوردهاند و روشن است كه على ( ع ) به آنها تمسّك مىكرده و بيان كننده و نشر دهنده احكام كلّى شريعت بوده است . و امور مجمل شريعت را شرح مىداده بدون آن كه يك حرف آن را تغيير دهد ، يا به هدف نرسيده باز ايستد و لازمه اين عمل آگاهى امام بر تمام امور از حكمت سياسى تا اداره منزل مىباشد .
امّا به طور تفصيل ، براى دانستن اين حقيقت كه على ( ع ) كاملترين فرد بعد از پيامبر ( ص ) در حكمت سياسى و مديريّت منزل بوده است ، بايد به مطالعه نامهها و عهدنامههاى آن حضرت به كارگزاران و فرمانداران و امرا و قضاتش بپردازى ،
مخصوصا عهدنامهاى كه براى مالك اشتر نخعى نوشته است ، زيرا در آن عهدنامه از ظرافتهاى امور شهر نشينى و نظام و اصول اجتماعى و زيباييها و لطايف به اندازهاى است كه در جاهاى ديگر نيست . اضافه بر اين به تواتر ثابت شده است كه بزرگان صحابه به حسن تدبير و درايت آن حضرت اعتراف داشته و در امورشان با آن حضرت مشورت مىكردهاند . در موارد زيادى كه در نهج البلاغه و غير آن ياد شده به آن حضرت براى كيفيّت سازماندهى لشكر و جنگها و مصالح كلى و جزئى جامعه مراجعه مىكردند . مانند نظر خواهى عمر براى بيرون رفتن مسلمين از شهر براى جنگ با روميان و موارد مشهور و معروف ديگرى كه نقل شده است مانند نظرات مفيدى كه براى مصالح امور و ايجاد ترقّيات اجتماعى كه ان شاء اللّه بزودى خواهى دانست ، اظهار فرموده است .