فرموده است : فى خير دار و شرّ جيران
احتمال دارد كه اين جار و مجرور به عنوان خبر سوّم مانند جمله : « فى فتن » ،
متعلّق به « سارت اعلامه » باشد و نيز جايز است كه متعلّق به « تائهون » و افعال بعد از آن باشد . شارحان نهج البلاغه در مقصود كلام امام ( ع ) خير دار ، اختلاف
[ 14 ] به نظر مىرسد اشتباه رخ داده زيرا مضافاليه در جمله حذف و مضاف باقى مانده است ، مگر آن كه كلمه ابل ، بقر و خيل را مضاف و ضميرها را مضافاليه بدانيم كه در اين صورت كلام شارح صحيح است م .
[ 486 ]
پيدا كردهاند . بعضى گفتهاند مقصود سرزمين شام است زيرا آن سرزمين مقدّسى بود ولى قاسطين در آن جا مأوا گرفته بودند و در همين زمينه معناى كلام امام ( ع ) را كه فرمود : نومهم سهود و كحلهم دموع ، چنين دانستهاند كه مردم شام به دليل اهميّتى كه به كارشان مىدادند و خود را آماده پيكار با آن حضرت مىكردند خوابشان نمىبرد و بر كشتگانشان گريه مىكردند و ممكن است مقصود از سرزمينى كه دانشمندان آن به سكوت واداشته شده است خود آن حضرت و ياران او باشد و منظور از نادان محترم داشته معاويه و اطرافيانش باشد .
بعضى ديگر گفتهاند منظور از خير دار سرزمين عراق و بدترين همسايگان بعضى از اصحاب آن حضرت باشند كه از جهاد سرپيچى كردند . و به اين دليل مردم عراق در كلام امام ( ع ) بدترين همسايگان شمرده شدهاند كه حق را خوار كردند و دين را يارى ندادند ، زيرا بهترين همسايه آن است كه كمك كار دين خدا باشد .
با توجه به معناى دوّم منظور از نومهم سهود ، يعنى ترس مردم عراق از جنگ و سرگردانى آنها در انديشه صحيح . و منظور از كحلهم دموع يعنى بر كشتگانشان مرتّب مىگريند . بنا به قولى براى پرداخت هزينههاى جنگ گريه مىكنند ، زيرا آن كه در بخشش به كمال رسيده باشد اشك نمىريزد ، بعضى ديگر گفتهاند مقصود از « خيردار » دار دنياست ، زيرا دنيا جاى عمل شايسته است و بيشتر مردم دنيا نادان و بدكارند .
مقصود از « خير » صفت تفضيلى نيست تا توهّم برترى دنيا بر آخرت پيش آيد ، بلكه صرفاً اثبات فضيلت دنياست . صفت تفضيلى چنان كه براى اثبات افضليت آورده مىشود براى اثبات فضيلت نيز آورده مىشود و دنيادار فضيلت است براى كسانى كه به اوامر خدا قيام كنند و جهتى كه خدا آنها را براى آن آفريده است ، يعنى مزرعه بودن دنيا براى آخرت را رعايت كنند . حديثى نيز بدين
[ 487 ]
معنى وارد شده است . با توجه به معناى سوّم ، معناى « اهلها شرّ جيران » يا اين است كه ساكنان دنيا بدترين سكنا گزيدگانند و يا اين است كه بدترين همسايگانند براى همسايگانشان كه به آنها بر عليه دشمنان دين متوسّل شوند . به اين دليل بدترين همسايگانند كه دين را يارى نمىكنند و با يارى كنندگان دين عليه دشمنان دين قيام نمىكنند . سخن امام ( ع ) كه فرمود : نومهم سهود و كحلهم دموع ، ظاهراً به عموم مردم اعم از اصحاب خود و اصحاب معاويه هر كس كه مورد توجّه حضرت در امر جنگ و دخول در كارزار بوده است مربوط مىشود .
امام ( ع ) در توصيف آن مردم به كم خوابى به دليل ترس از جنگ ، و هجوم بعضى به بعضى ، و اهميّت فراوانى كه به جنگ مىدادند و در صحراى باطل حيران و سرگردان بودند مبالغه كرده است ، به حدّى كه كم خوابى آنها را بيدار خوابى كه در حقيقت خواب نيست ناميده و براى كم خوابى لفظ بيدار خوابى را به عاريه آورده است كه گويا كم خوابى خود همان بيدار خوابى است . و از باب مبالغه در تشبيه جريان اشك را سرمه چشمشان دانسته است تا آنجا كه گويا اشك ، همان سرمه است . وجه شباهت اين است كه به دليل فراوانى جريان اشك چشمشان ، و همراهى آن با مژگان ، شباهت يافته است به چيزى كه به طور عادت همواره در چشمشان همراهى مىباشد و آن عبارت از سرمه است و به همين دليل لفظ « كحل » را براى اشك استعاره آورده است .
احتمال دارد كه جمله : بارض عالمها ملجم و جاهلها مكرّم ، مانند جملات قبل متعلّق به « سارت اعلامه » باشد .
حال اگر كلام امام ( ع ) را كه فرمود خير دار به معناى دنيا بگيريم ، كلام ديگر امام ( ع ) بارض . . . اختصاص به مكان خاصّى از مردم دنيا پيدا مىكند . گويا ،
چنين فرموده است كه مردم در بهترين خانهاى زندگى مىكنند كه دنياست و در عين حال در سرزمينى هستند كه وضع آن اين است : دانشمندش مهر سكوت و
[ 488 ]
خوارى از ناحيه مردم بر دهان دارد كه نمىتواند امر به معروف و نهى از منكر كند زيرا دانش در بين آنها وجود ندارد و جهل بر آنها غلبه كرده است و نادانان آن سرزمين مورد احترامند به دليل تناسبى كه با نادانى و موافقتى كه با باطل دارند ، و مقصود يا شام است يا عراق . اگر مقصود از خيردار شام يا عراق باشد « بارض » ويژگيهاى شام يا عراق را بيان مىكند و بدگويى كه در سخن امام ( ع ) آمده است به مردم آن سرزمين مربوط مىشود كه عالمشان به سكوت واداشته شده و جاهلشان مورد احترام است . هر چند امام ( ع ) مذمّت را به سرزمين نسبت داده ، ولى مربوط به انسانهاست . به اين دليل كه اگر مذّمت را به سرزمين نسبت دهيم با توصيفى كه براى زمين آورده و آن را خيردار خوانده منافات پيدا مىكند .
احتمال ديگر اين كه « واو » در والناس « واو » حاليه باشد و عمل كننده در حال فعل ارسل ، در اين صورت فتنه مورد اشاره امام فتنه عرب جاهلى به هنگام بعثت پيامبر است و بهترين خانه مكّه و بدترين همسايگان قريش مىباشد و دانشمند به سكوت كشيده كسى بود كه پيامبر را تصديق و بعثت را حق مىدانست و بالجام تقيّه و ترس دهان خود را بسته بود ، و نادان مورد احترام تكذيب كنندگان پيامبر بودند و اين احتمال زيبايى است .
بدان آنچه به ذهن مىرسد اين است كه اين مقدار از خطبه را كه سيّد رضى آورده فصول تلفيق شدهاى است كه نظام خطبه واحدى را ندارد ،
هر چند به صورت خطبه واحد آمده است ولى به دليل اختلاف مقاصد و موضوع ،
مطالب گوناگونى را بحث مىكند و نشان دهنده اين است كه كلمات مختلف امام به صورت تلفيقى خطبه واحدى را به وجود آورده است ، كه البته خدا آگاهتر است .
[ 489 ]