بحث سوّم محاسن كلام درباره ردّ العجز على الصّدر است .
ردّ العجز على الصّدر كلمهاى است در نصف آخر شعر كه مشابه آن در نصف اوّل نيز آمده باشد ،
و داراى اقسام زير است :
1 دو لفظ موجود در دو مصرع اوّل و دوّم از نظر صورت و معنى يكى باشند و در آغاز و آخر كلام واقع شده باشند . مانند : الحيلة ترك الحيلة : « ترك حيله خود حيله است » . و نيز مانند : القتل انفى للقتل ، كشتن باز دارندهترين عامل قتل است » . همچنين مانند قول شاعر :
[ 24 ] سوره روم ( 30 ) آيه ( 43 ) يعنى : پس تو اى رسول مستقيم روى به جانب آئين پاك اسلام آور .
[ 25 ] سوره الرحمن ( 55 ) : آيه ( 54 ) : و ميوه درختانش در همان تكيهگاه در دسترس آنهاست و سوره الشعرا ( 26 ) : آيه ( 168 ) : گفت من با كار شما دشمنم .
[ 80 ]
سكران سكر هوى مدامه
انّى يفيق فتى به سكران [ 26 ]
در اين مثالها حيله و حيله ، قتل ، سكران و سكران در صورت و معنى يكى و ردّ العجز على الصدراند .
2 دو لفظ تكرارى ، از نظر صورت مثل هم و در معنى مختلف بوده و در اوّل و آخر بيت قرار داشته باشند ، مانند
يسار من سجتّيها المنايا
و يمنى من عطيّتها اليسار [ 27 ]
دو يسار در معنى با هم مختلف و د نظر معنى متّحد ولى از نظر شكل واحدى دارند .
3 بر عكس مورد قبل يعنى از نظر معن متّحد ولى از نظر شكل مختلف و در آغاز و پايان بيت قرار گرفته باشند . مانند شعر عمر بن ابى ربيعه :
و استبدّت مرّة واحده
انّما العاجز من لا يستبدّ [ 28 ]
شاهد در دو كلمه استبدّت و لا يستبدّ است كه در ظاهر مخالف ولى در معنى يكى هستند .
4 در اشتقاق مشترك ولى در لفظ مختلف و در دو طرف بيت قرار گرفته باشند ، مانند شعر سرى :
ضرائب ابدعتها فى السّماح
فلسنا نرى لك فيها ضريبا [ 29 ] .
شاهد در ضرائب و ضريب است كه در اشتقاق مشترك ولى صورتهاى مختلف دارند .
5 دو لفظ در صورت و معنى متّحد و يكى در وسط مصراع اوّل و ديگرى
[ 26 ] مستى بر دو گونه است : مستى هواى نفس و مستى شراب ، جوانى كه به اين دو مستى گرفتار باشد كى به هوش خواهد آمد .
[ 27 ] دست چپى كه مرگ و نابودى طبيعت آن است و دست راستى كه از بخششهاى آن رفاه حاصل مىشود .
[ 28 ] براى يك دفعه تصميم گرفتم ، همانا عاجز كسى است كه قادر به تصميمگيرى نباشد .
[ 29 ] نوآوريهايى كه خلق و طبيعت بخشش به وجود آوردهاى مثل و مانند آن را در غير تو نديدهايم
[ 81 ]
در آخر مصراع دوّم واقع شده باشد ، مانند گفته ابى تمّام :
و لم يحفظ مضاع المجدشى
من الاشياء كالمال المضاع [ 30 ]
شاهد بر سر دو كلمه مضاع در مصرع اوّل و دوّم است كه هم در صورت و هم در معنى يكى هستند .
6 از نظر صورت متّحد ولى از نظر معنى مختلف باشند مانند بعضى كه گفتهاند :
لا كان أنسان يتمّ صائدا
صيد المها فصطاده انسانها [ 31 ]
شاهد در دو كلمه انسان كه در مصراع اوّل به معناى انسان و در مصراع دوّم به معناى مردمك چشم است .
7 دو لفظ از نظر معنى متّحد ولى از نظر صورت مختلف باشند مانند شعر امرىء القيس :
اذ المرء لم يخزن عليه لسانه
فليس على شىء سواه بخزّان [ 32 ]
8 دو لفظ در آخر مصرع اول و آخر مصرع دوم قرار داشته و از نظر صورت و معنى متحد باشند مثل شعر ابى تمام
و من كان بالبيض الكواعب مغرما
فمازلت بالبيض الغواضب مغرما [ 33 ]
9 مانند مورد قبل جز اين كه در صورت و در معنى مختلف است مانند شعر حريرى :
فمشعوف بآيات المثانى
و مفتون برنّات المثانى [ 34 ]
[ 30 ] آن كه عظمت و بزرگوارى را تباه كرد در حقيقت هيچ چيز را حفظ نكرد مانند مال تباه شده .
[ 31 ] كسى نيست كه به شكار گاو وحشى بپردازد مگر اين كه خود گرفتار چشمان سياه آن شود .
[ 32 ] اگر انسان اختيار زبانش را نداشته باشد اختيار هيچ چيزش را نخواهد داشت .
[ 33 ] هر كسى به دختران سفيد نو رسيده حرص مىورزد ، ولى من هميشه در به كار بردن شمشيرهاى برنده حريصم .
[ 34 ] بعضى به شنيدن آيات قرآن خوشحالند و بعضى دلباخته ساز و آوازند .
[ 82 ]
شاهد در مورد دو كلمه مثانى است كه اوّلى به معناى آيات قرآن و دوّمى به معناى شعر آمده است .
10 مانند دو شماره قبل ، با اين تفاوت كه در اشتقاق متّفق ، ولى در صورت مختلف باشند مانند شعر بخترى :
ففعلك ان سئلت لنا مطيع
و قولك ان سئلت لنا مطاع [ 35 ]
شاهد در مطيع و مطاع است كه در ريشه با هم مشترك ولى در صورت با هم مختلفند .
11 مانند شمارههاى اخير ، ولى در اشتقاق شبيه هم و در صورت با هم مختلفند مانند شعر حريرى :
و مضطلع بتخليص المعانى
و مطّلع الى تخليص عانى [ 36 ]
12 دو كلمه مشتق در اول و آخر مصرع دوّم واقع شده باشند مانند گفته حماسى :
و ان لم يكن الا معرج ساعة
قليلا فانّى نافع لى قليلها [ 37 ]
13 در ريشه اشتقاق مشترك و در صورت مختلف باشند و در اوّل و آخر مصرع دوّم بيايند ، مانند شعر ابى تمام :
ثوى بالّثرى من كان يحيى به الورى
و يغمر صرف الدّهر نائله الغمر [ 38 ]
غير از انواع ياد شده اقسام ديگرى نيز وجود دارد ولى آنچه ذكر كرديم كفايت مىكند .
[ 35 ] اگر درباره كار تو سؤال شود كار تو به فرمان ماست و گفتارت را فرمان مىبريم اگر بخواهى .
[ 36 ] بعضى ( از اهل بصره ) به بيان معانى با عبارت كوتاه توانايند و بعضى بر رهايى زندانيان اشراف و قدرت دارند .
[ 37 ] و اگر نباشد جز ديدار اندكى ، همان ديدار كم براى من سودمند است .
[ 38 ] در خاك نهفته شد كسى كه به حيات او ديگران زندگى مىكردند ، و هر كس كه از حوادث روزگار به او پناه مىآورد نيازش را بر مىآورد .
[ 83 ]