بحث دوّم : تقسيم لفظ مفرد به مفهوم جزئى و كلّى
تصوّر معناى مفرد اگر مانع از اشتراك مصاديق باشد اصطلاحا آن را جزئى مىگويند و اگر مانع از شركت مصاديق متعدّد نباشد آن را كلّى مىگويند . جزئى دو معنا دارد يكى تعريفى كه گذشت و به جزئى حقيقى نامگذارى شده است و ديگرى هر مفهوم خاصّى است كه زير پوشش مفهوم عامى قرار گرفته باشد [ 8 ] . فرق بين اين دو نوع جزئى ، اين است كه جزئى حقيقى ، جزئى اضافى نيست و مفهوم كلّى ندارد ، و جزئى نوع دوم نسبت به مفهوم عامتر از خود جزئى است و گاهى هم خود مفهوم كلّى دارد .
امّا مفهوم كلّى به سه معنى به كار رفته است :
اوّل كلّى طبيعى ، و آن مفهوم حقيقى است كه در نفس ذات خود مانع از شركت مصاديق فراوان نمىشود ( مانند مفهوم انسان ) دوّم كلّى منطقى ، و آن مفهومى است كه از طريق تعقّل و مقايسه با مفاهيم جزئى عقل ، حاصل مىشود ( مانند مفهوم كل در جمله الانسان كلّى ) سوّم كلى عقلى ، كه مجموعه كلّى طبيعى و كلّى منطقى است ( مانند مجموع مفهوم انسان و مفهوم كلّى ) مفهوم كلّى به شش قسم تقسيم مىشود :
[ 8 ] مانند مفهوم انسان كه خصوصىتر از مفهوم حيوان است .
[ 43 ]
1 محال است كه وجود بيابد مانند مفهوم شريك براى خدا .
2 وجود آن ممكن است ولى وجود نيافته مانند كوه ياقوت ، يا درياى جيوه .
3 فقط يك مصداق از آن وجود دارد و محال است كه بيش از يك مصداق داشته باشد مانند خداوند .
4 ممكن است كه بيش از يك مصداق داشته باشد ولى وجود خارجى آن يك مصداق بيشتر ندارد ، مانند خورشيد ، بنابر عقيده كسانى كه بيش از يك خورشيد را ممكن مىدانند .
5 بيش از يك مصداق وجود دارد كه در اين صورت مصداق آن افراد فراوان ولى پايان پذير و محدود باشد مانند ستارگان .
6 پايان ناپذير و نامحدود باشد مانند نفوس انسان [ 9 ]