6 تلاوت كننده بايد خود را از موانع فهم قرآن خالى گرداند .
زيرا بسيارند
[ 36 ] سوره كهف ( 18 ) : آيه ( 109 ) : بگو اى پيامبر اگر درياها مداد شوند كه كلمات پروردگارت را بنويسند درياها پايان مىيابند قبل از آن كه كلمات پروردگار تمام شود ، هر چند درياهاى ديگرى به اين درياها افزوده شود .
[ 37 ] لو شئت لأوفرت سبعين بعيرا من تفسير فاتحة الكتاب .
[ 38 ] سوره محمّد ( 47 ) : آيه ( 24 ) : آنها كسانى هستند كه خداوند آنها را لعنت كرده است گوششان كر و چشمانشان را كور كرده است آيا در قرآن نمىانديشند يا بر دلهاشان قفل زده شده است .
[ 429 ]
افرادى كه به علل و موانعى كه شيطان بر قلب آنها افكنده است ، حجابى بر عجايب اسرار قرآن براى آنها به وجود آورده است و از فهم قرآن باز ماندهاند .
در اين باره پيامبر اسلام فرموده است : « اگر شياطين بر دل بنىآدم دور نمىزدند مىتوانست به ملكوت آسمانها بنگرد [ 39 ] » . معانى قرآن و اسرار آن از جمله ملكوت است .
حجابهايى كه مانع از فهم قرآنند عبارتند از :
الف سرگرم شدن به حروف و مخارج آنها كه از توجّه به معنى باز مىدارد .
گفتهاند كه جلودار اين موضوع شيطان بوده است كه بر قرّاء گماشته شده تا توجّه آنها را از معانى قرآن منصرف كند و هميشه آنها را در ترديد براى حروف وا مىداشته و به آنها تلقين مىكرده است كه حروف از مخرجشان ادا نشدهاند .
بنابراين ، تأمّل و دقّت قرّاء بر مخارج حروف مصروف مىشده است و در اين صورت چگونه ممكن بوده است كه معنى قرآن براى آنها كشف شود . بالاترين مضحكه شيطان كسانى هستند كه پيروان اين گونه فريبها باشند .
ب پيروى از روش خاصّى كه آن را شنيده و تفسير ظاهرى كه از ابن عباس يا مجاهد يا غير اينها نقل شده باشد و قارى به ديد تعصّب و بدون عمق علمى به آن بنگرد . در اين صورت نظرش در اطراف شنيدههايش متوقّف مىماند .
و اگر احياناً بعضى از اسرار قرآن برايش روشن شود شيطان جهل او را بر آن تقليد كوركورانهاش محدود كند و مخالفت پدر و معلّمان را در ترك آنچه برايش ملكه شده تأثير ندهد . صوفيّه به همين حقيقت اشاره كردهاند آنجا كه مىگويند علم حجاب است . مقصود صوفيّه از علمى كه حجاب است عقايدى است كه بيشتر مردم در تعليم و تقليد بر آن اصرار مىورزند و جدلهايى است كه متعصّبان مذهب
[ 39 ] لو لا انّ الشّياطين يحومون على قلوب بنى آدم لتنظروا الى الملكوت .
[ 430 ]
گفته و نوشته و القا كردهاند نه علم حقيقى كه با نور بصيرت دريافت مىشود .
تقليد گاهى باطل است مثل كسى كه استوارى خدا بر عرش را بر معنى ظاهرش حمل مىكند ، اگر بر قلبش قدّوسيّت خدا بگذرد كه ذات مقدّس حق از هر آنچه كه بر خلق رواست منزّه و پاك است در اين مورد تقليد برايش جايز نيست مگر اين كه براى خدا دوّم و سوّمى ( مثلى ) فرض كند . در اين صورت است كه براى زدودن اين فرض از ذهن ، دچار وسوسه مىشود و يا دوگانگى حق را به تبع ديگران مىپذيرد و گاهى تقليد حق است و در عين حال از فهم جلوگيرى مىكند ،
زيرا حقى كه مردم مكلّفند آن را بخواهند داراى مراتب ، درجات ، ظاهر و باطن است ظاهرگرايى محض مانع از رسيدن به باطن مىشود .
اگر اشكال شود كه به چه دليل جايز است انسانى كه قرآن را مىشنود از ظاهر قرآن به باطن آن منتقل شود ، با اين كه پيامبر اسلام فرموده است : « هر كه قرآن را به رأى خودش تفسير كند جايگاهش پر از آتش خواهد شد [ 40 ] » ، و بر نهى پيامبر از تفسير به رأى آثار فراوانى مترتّب است .
از اين اشكال به چند صورت پاسخ داده مىشود :
اوّل ، اين حديث پيامبر ( ص ) « براى قرآن ظاهر و باطنى آغاز و انجامى است [ 41 ] » و با اين گفته امام ( ع ) : « مگر بندهاى كه خدا فهم قرآن را به او عطا كرده باشد » معارض است . اگر جز ترجمه ظاهرى نقل شده مورد بحث روا نباشد فايده اين فهم چيست ؟
دوم ، اگر تفسير قرآن از طريق عقل جايز نباشد ، شرطش اين است كه از پيامبر شنيده شده باشد و اين جز درباره بعضى از قرّاء ممكن نيست . امّا آنچه ابن عبّاس و ابن مسعود و غير اينها در تفسير قرآن از خودشان نقل كردهاند اين
[ 40 ] من فسّر القران برأيه فليتبوّء مقعده من النّار .
[ 41 ] انّ للقرآن ظهرا و بطنا و حّدا و مطلعا .
[ 431 ]
تفسير به رأى است و پذيرفتن آن جايز نيست .
سوّم ، صحابه و مفسّران در تفسير بعضى آيات اختلاف نظر دارند و نظرهاى گوناگونى را نقل كردهاند ، به گونهاى كه جمع بين آنها ممكن نيست و محال است همه آن اقوال از رسول خدا شنيده و نقل شده باشد .
چهارم امام على ( ع ) براى ابن عباس دعا كرده و فرمود : « خدايا او را در دين فقيه گردان و تأويل كتاب را به او بياموز » [ 42 ] . بنابراين اگر تأويل قرآن مثل نزول قرآن شنيدنى و حفظ كردنى باشد ، تخصيص يافتن ابن عباس به اين حقيقت بىمعنى خواهد بود .
پنجم به دليل گفته حق متعالى : لَعَلِمَهُ الَّذين يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ [ 43 ] در اين آيه خداوند استنباط را به رأى علما اثبات كرده است . روشن است كه استنباط معنى قرآن بالاتر از شنيدن آن است .
با توجّه به توضيحات فوق بناچار بايد نهى از تفسير به رأى را به يكى از دو معناى زير حمل كنيم :
1 انسان در مورد چيزى نظر خاصّى داشته باشد و ميل باطنىاش وى را به مقصد خاصّى سوق دهد ، در اين صورت قرآن را طبق ميل خود تفسير مىكند .
چه ، اگر اين خواست و ميل را نداشته باشد اين معناى تأويلى به ذهنش نمىآيد ،
خواه صحيح باشد و خواه ناصحيح . و اين مانند كسى است كه ديگران را براى مبارزه با قلب بىرحم فرا مىخواند و غرض خود را به قول خداى تعالى : اِذْهَبْ اِلى فِرْعَونَ ، اثبات مىكند و سخن او اشاره به اين دارد كه مقصود از قلب قسىّ ،
فرعون است . چنان كه بعضى از وعّاظ براى زيبايى كلام و ترغيب مستمعان چنين استدلالاتى را به كار مىگيرند و اين تفسير به رأى گفته مىشود و جايز نيست .
[ 42 ] اللّهمّ فقّهه فى الدّين و علّمه التّأويل .
[ 43 ] سوره نساء ( 40 ) : آيه ( 83 ) ، كسانى كه فهم حقيقت را از قرآن استنباط كردهاند .
[ 432 ]
2 مفسّر قرآن به ظاهر عربى قرآن مبادرت ورزد بدون آن كه از سماع و نقل و آنچه كه متعلّق به غرايب قرآن و معانى الفاظ مبهم و يا آنچه مربوط به اختصار ، حذف ، اضمار ، تقديم ، تأخير و مجاز است كمك بگيرد .
بنابراين كسى كه به ظاهر تفسير حكم كند به صرف فهم عربى به استنباط معنى بپردازد زياد اشتباه خواهد كرد و در زمره مفسّران به رأى قرار مىگيرد ، مانند اقسام تفسير درباره اين آيه شريفه : وَ اتَيْنا ثَمُودَ النّاقَهَ مُبْصِرً [ 44 ] اين كه به ظاهر عربى آيه نگاه كند چنين مىپندارد كه مقصود اين است كه ناقه صالح بينا بوده و كور نبوده است [ مبصرة را صفت ناقه گرفتهاند ] در حالى كه معنى آيه مبصرة يعنى نشانه روشنگر است [ مبصرة صفت آيه است نه ناقه ] و نيز پنداشتهاند كه ظلم در آيه منظور ظلم به غير است ، در حالى كه منظور به ناقه است و آيه به صورت منقول منقلب است . مانند آيه شريفه وَ طُورِ سينين [ 45 ] و همچنين در باقى اجزاى بلاغت تفسير به رأى صورت مىگيرد . بنابراين هر كس به ظاهر عربى قرآن ،
در تفسير ، اكتفا كند بدون آن كه از نقل كمك بگيرد تفسير به رأى كرده است .
مقصود از نهى تفسير به رأى همين معناست نه فهم اسرار معانى و روشن است كه نقل اقوال براى فهم معنى كفايت نمىكند . براى استواران در علم ، از اسرار قرآن به اندازه صفاى عقل و درجه استعداد و كوشش در تحقيق و در نظر گرفتن اسرار و پندها ، كشف مىشود . و براى هر يك از اهل بينش به اندازه كوششان در ارتقاء به درجات معانى ، درك و فهم حاصل مىشود با وجودى كه همگان در فهم و درك ظاهر قرآن مشتركند . براى توضيح بيشتر معناى فوق مىتوان فهم بعضى از اهل بينش را در مورد دعاى پيامبر ( ص ) در سجود مثال آورد : « از خشمت به
[ 44 ] سوره بنى اسرائيل ( 17 ) : آيه ( 59 ) : و به ثمود آيت ناقه را كه همه مشاهده كردند بداديم .
[ 45 ] چنانچه سينين به معناى سينا باشد به معناى سنگ ريزه است و در نتيجه بايد طور سينين ، سينين طور باشد .
[ 433 ]
رضايت پناه مىآورم و از عقوبتت به عافيتت و از خودت به خودت پناه مىآورم ثنايت را نمىتوان شمرد ، تو چنانى كه خود خويشتن را ستودهاى [ 46 ] » .
عرفا در تفسير اين دعا گفتهاند : به پيامبر گفتهاند سجده كن تا به خدا نزديك شوى . پيامبر در سجود قرب خدا را دريافت و در آن حال به صفات خدا نگريست و از بعضى صفات خدا به بعضى ديگر پناه برد زيرا كه رضا و خشم دو صفت متضاداند و بر اثر پناه بردن از بعضى صفات به بعضى ، تقرّب پيامبر به خدا بيشتر شد و از صفات به حقيقت ذات ارتقا يافت و در اين مرحله گفت از خودت به خودت پناه مىبرم و با اين خواست و تقاضا نزديكى او به خدا فزونى يافت . و چون در اين مقام از قرب قرار گرفت به ثنا گفتن پرداخت و چنين گفت ثناى تو را نمىتوانم بشمرم پس از آن متوجّه شد كه در ثناى خدا قاصر است ،
در اين حال عرض كرد : تو چنانى كه خود ، خويشتن را ستودهاى . آنچه عرفا درباره اين دعا گفتهاند از ظاهر كلام فهميده نمىشود ولى ناقض آن هم نيست بلكه بيان كننده كمال پيامبر است كه اسرار فراوانى را در خود دارد .
ج سوّمين مانع فهم قرآن اين است كه تلاوت كننده به دنيا گرايش داشته باشد و از هواى نفس پيروى كند زيرا پيروى از هواى نفس موجب ظلمت دل مىشود و همچون زنگارى است بر آينه كه مانع تجلّى حق تعالى در دل مىشود و آن بزرگترين حجاب است و بيشتر افراد با همين هواى نفس در حجاب قرار مىگيرند و هر چه شهوات در دل بيشتر تراكم پيدا كند دورى از اسرار الهى فزونتر مىشود و به همين سبب پيامبر ( ص ) فرموده است : « دنيا و آخرت متضاد يكديگرند هر قدر به يكى نزديك شوى از ديگرى دور مىشوى [ 47 ] » .
[ 46 ] اعوذ بر ضاك من سخطك و اعوذ بمعافاتك من عقوبتك و اعوذبك منك لا احصى ثناء عليك انت كما اثنيت على نفسك .
[ 47 ] الدّنيا و الآخرة ضرّتان بقدر ما تقرب من احداهما تبعد من الاخرى .
[ 434 ]