بحث دوم درباره فرق ميان استعاره و تشبيه است .
تشبيه ، حكمى است كه به دو طرف تشبيه يعنى مشبّه و مشبّه به نيازمند است ، امّا استعاره چنين نيست . مثلا اگر گفته شود شيرى را ديدم و منظور انسانى باشد ، چنانچه بر اين عبارت چيزى كه نشانه تشبيه به شير است افزوده نشود تشبيه تحقّق پيدا نمىكند ، بلكه صرفا به لفظ معنايى را دادهاى كه آن لفظ براى آن معنا وضع نشده است و صرفا به دليل مشابهتى كه بين لفظ و معناى حقيقى وجود دارد ( يعنى وجود جرأت در مرد و شير ) و بدون به كار بردن لفظ تشبيه ، تشبيه تحقّق پيدا نمىكند .
هر گاه مشابهت بين دو چيز قوى باشد روشن بيان كردن تشبيه زشت است .
به اين دليل كه شباهت در مشبّه و مشبّه به براى همگان روشن است مانند تشبيه نور به علم ، و ايمان و ظلم به كفر و جهل كه به دليل قوّت شباهت در اين جا پسنديده نيست كه بگوييم : دانش مانند نور است .
با روشن شدن معناى تشبيه استعاره وقتى زيباست كه زمينه تشبيه در بين مردم رايج و روشن باشد ولى اگر تشبيه روشن نباشد و دركش زحمت داشته باشد تصريح بهتر از استعاره است مانند كلام معصوم ( ع ) : « مثل مؤمن مثل درخت خرماست » كه به دليل رايج نبودن وجه شبه در بين مردم ، تشبيه گويا نيست و به
[ 119 ]
قول سيبويه شبيه چيستان و بيرون از قواعد زبان عرب است [ 65 ] .