ركن سوم در فايده تشبيه است
كه گاهى به مشبّه و گاهى به مشبّه به بر مىگردد .
هر گاه فايده تشبيه به مشبّه برگردد به دو صورت زير تقسيم مىشود :
[ 57 ] گويا جهش برق مانند كتاب مورد مطالعه است كه گاهى باز و گاهى بسته مىشود .
[ 58 ]
بد رفتارى تو مرا از بردگى آزاد كرد
و روشن است كه چه بر من مىگذرد
بنابر اين من بنده بديهاى تو شدم
و چه خوب است چنين بديى از ناحيه من براى اشخاص ديگر
[ 111 ]
1 گاهى فايده تشبيه روشن كردن حكم مجهول است .
2 گاهى فايده تشبيه روشن كردن حكم مجهول نيست .
وجه اول يا بدين منظور است كه ممكن بودن آن را براى كسى كه اين حقيقت برايش روشن نيست توضيح دهد و يا بدين منظور است كه مقدار آن را شرح دهد . در صورتى كه بخواهد امكان وقوع آن را شرح دهد نياز به آوردن تشبيه دارد مانند سروده شاعر :
فان تفق الانام و انت منهم
فانّ المسك بعض دم الغزال [ 59 ]
مقصود شاعر اين است كه فرد مورد ستايش چنان برترى مقام و جلال يافته است كه ميان او مردم مشابهتى نمانده و گويا او موجود ديگرى شده و خود اصلى ديگر جداى از مردم دارد و چون اين ادّعا ، به ظاهر غير قابل قبول و ممتنع مىنموده است زيرا بعيد است كه انسان در فضيلت آن قدر ارتقا يابد كه از بنى نوع انسان خارج شود . شاعر استدلال كرده است كه اين امر بعيد نيست زيرا كه مشك در اصل هر چند خون نافه آهو است ولى اكنون كسى به مشك خون نمىگويد و حقيقت آن از صفت خون بودن خارج شده است .
در صورتى كه بخواهد مقدار حقيقت را بيان كند از تشبيه استفاده مىكند مانند مثال زير در تشبيه شيىء سياه به سياهى كلاغ : انّه كحلك الغراب ، « او مانند كلاغ سياه است » . منظور از اين تشبيه مقدار و اندازه سياهى است نه وجود سياهى .
وجه دوم كه روشن كردن حكم مجهول نيست نيز به دو صورت و به دو منظور انجام مىگيرد :
الف موردى كه مقصود از بيان تشبيه ، نزديك كردن ذهن از امرى دور به
[ 59 ] هر چند مقام تو در ميان مردم به اوج رسد ، با اين وصف از مردم گفته مىشوى ، زيرا مشك پارهاى از خون آهو مىباشد .
[ 112 ]
امرى نزديك و قريب به ذهن باشد ، مانند تشبيه معقول به محسوس ، زيرا آشنايى نفس به امور حسّى از امور عقلى بيشتر است چه اين كه بسيارى از علوم عقلى پس از امور حسّى به دست مىآيد .
هنگامى كه يك معناى عقلى طبيعى آورده شود و به دنبال آن يك مثل حسى ذكر شود ذهن از امر غريب به امر قريب مىآيد مانند اين تشبيه : علم او مانند درياست .
ب موردى كه قصد از تشبيه اثبات دورى ميان طرفين تشبيه باشد در اين صورت تشبيه عجيبتر به نظر مىرسد و تعجب نفس بيشتر مىشود ، زيرا طبعا چنين است كه خوشحالى نفس از يك امر دور از ذهن كه انس ذهنى ندارد بيشتر از امر مورد انس و آشناى به ذهن است مانند اين تشبيه « كبوتر او مانند عنقاست » موارد فوق صورتهايى هستند كه فايده تشبيه به مشبّه بر مىگردد .
امّا مواردى كه فايده تشبيه به مشبه باز مىگردد نيز دو صورت دارد :
1 گاهى مقصود از تشبيه مدح كردن است از طريق تخيّل بدين گونه كه درباره شيئى كه از مشابهش ناقصتر است در فرد ايجاد تصوّر كند كه ناقص از كامل برتر است و بايد شئى كامل به ناقص تشبيه شود و درباره شئى ناقص چنان مبالغه شود كه گويا آن شئى ناقص براى شئى كامل اصل و اساس است ، مانند سروده شاعر :
و بدا الصباح كانّ غرّته
وجه الخليفة حين يمتدح [ 60 ]
دقّت در مفهوم شعر ، انسان را متوجّه مىكند كه صورت خليفه از جهت نورانيّت ، معروفتر و روشنتر از طلوع صبح است كه بايد صبح را به صورت خليفه تشبيه كرد نه صورت خليفه را به صبح .
[ 60 ] صبح طلوع كرد گويا روشنايى آن همانند صورت خليفه بود هنگامى كه مورد ستايش قرار گيرد .
[ 113 ]
2 گاهى مذمّت كننده عكس اين تشبيه را منظور مىكند مانند : صورت خليفه از برص سفيد شده مثل سفيدى صبح . ركن چهارم