بحث چهارم در اقسام مجاز :
آنچه كه امام فخر الدين نقل كرده است دوازده قسم است به طريق زير :
1 اسم سبب را بر مسبّب اطلاق كنيم و داراى چهار وجه است :
الف سبب فاعلى مثل اطلاق حركت چشم بر ديدن مانند اين كه مىگويى « نظرته » نگاه كردم او را به معناى ديدم او را .
ب سبب غايى مانند نامگذارى انگور به خمر .
ج سبب صورى مانند نامگذارى دست براى قدرت .
د سبب قابلى مانند اطلاق جريان بر مجراى آب به جاى آب . مىگويند وادى جريان پيدا كرد كه منظور جريان آب در وادى است .
2 مسبّب را مجازا بر سبب اطلاق كنند مانند اين كه بيمارى سخت را مرگ بنامند ( مرگ مسبّب ، بيمارى سخت سبب كه مجازا مسبّب را بر سبب اطلاق كردهاند ) . بايد توجه داشت كه سبب را به جاى مسبّب به كار بردن بهتر است ، زيرا سبب معيّن موجب مسبّب معيّن مىشود ولى مسبّب معيّن حتما نتيجه سبب معيّن نيست .
در بين اسباب ياد شده ، سبب غايى بهترين سبب است به دليل رابطه علّى و معلولى كه هر كدام به تنهايى مىتواند دليل براى نيكو بودن مجاز قرار گيرد ولى بقيه اسباب چنين نيستند مانند انگور براى شراب كه انگور علّت شراب است .
[ 94 ]
3 اطلاق اسم چيزى بر مشابه آن به صورت مجاز مانند به كار بردن لفظ حمار براى شخص نادان . به نظر من ( مؤلف ) به كار بردن لفظ حمار براى شخص نادان استعاره است چنان كه بعدا خواهيم گفت .
4 ناميدن چيزى به نام ضدّ آن ، مانند نامگذارى ثواب كه نتيجه احسان و خدمت است به نام ضدّش يعنى عقاب كه سبب جريمه و مجازات مختص آن مىباشد .
5 نامگذارى جزء به اسم كل مانند ناميدن لفظ عام بر خاص مثل اين كه حيوان بگوييم و مقصودمان انسان باشد .
6 عكس نوع بالا يعنى اطلاق لفظ خاص بر عام ، مانند اطلاق لفظ سياه ،
به دليل سياهى پوست بر زنگى ، نوع اوّل يعنى اطلاق عام بر خاص بهتر است زيرا كل دربر دارنده جزء هست ولى جزء لزوما كل را در بر نخواهد داشت .
7 به كار بردن شىء بالفعل به جاى شىء بالقوّه مانند اين كه آب انگور را مسكر بنامند در حالى كه هنوز آب انگور است و اين مشابه اطلاق سبب غايى بر مسبّب آن مىباشد .
8 به كار بردن صفت مشتق مانند ضارب براى كسى كه فعل زدن را قبلا انجام داده است . در گذشته دانسته شد كه اين نوع استعمال مجاز است يا حقيقت .
9 به كار بردن اسم همجوار براى همجوار به خاطر مجاورت ، مانند اطلاق راويه بر شترى كه مشك آب را حمل مىكند كه در حقيقت راويه صفت مشك است ولى بر شتر اطلاق شده است .
10 به كار بردن نام حقيقت عرفى مانند اطلاق اسب و الاغ و غير اينها بر دابّه كه مجاز عرفى است .
11 مجازى كه به دليل كم يا زيادى عبارت به دست مىآيد .
امام فخر رازى گفته است چنان كه انتقال كلمه از معناى حقيقى به معناى
[ 95 ]
غير حقيقى موجب ايجاد مجاز مىشود گاهى حكمى به دليل اين كه به حكم ديگرى تغيير پيدا مىكند كه معناى حقيقى آن نيست مجاز گفته مىشود مانند سخن گفتن خداوند متعال : « وَ اسْئَلِ الْقَريه » ، كه تقدير آن : « وَ اسْئل اهل القريه » است ،
يعنى از اهل قريه بپرس . اين مطلب كه : « با در نظر گرفتن اهل در تقدير ، اعراب حقيقى قريه جر خواهد بود ، و نصب آن مجازى است » ، پندارى نادرست و قابل بحث است ، زيرا رعايت اعراب موجب صدق و كذب نسبت ، مطابقه و عدم مطابقه نمىشود ، چون اگر بگويى لمست السّماء : « آسمان را لمس كردم » آسمان در اين عبارت مفعول مستقيم است براى فعل لمس كردن و در حقيقت بايد منصوب باشد در آيه شريفه قريه در واقع مفعول و شايسته نصب است ، امّا اين كه سؤال كردن از قريه در حقيقت امرى صادق است يا نه ، بحث ديگرى است ( و به اعراب مربوط نمىشود ) ، حقيقت اين است كه در اين آيه مجاز در تركيب و نسبت است ، زيرا سؤال كردن از مردمان قريه حقيقت و سؤال از قريه مجاز خواهد بود . با صرف نظر از بحث علماى نحو ( كه مجاز را به اعراب نسبت دادهاند ) . ممكن است بگوييم آنچه امام فخر در تعريف مجاز اين آيه گفته درست است ( مجاز در اين آيه ، مجاز در كم كردن عبارت بود ) اما مجاز به سبب زياد كردن عبارت : اگر افزايش در عبارت باعث تغيير معناى سخنى شود كه بدون آن افزايش هم معناى خود را مىرساند ، مانند سخن خداوند متعال : « لَيْسَ كَمِثْلهِ شَىءٌ » : « چيزى مانند او نيست » ، مجاز در نسبت محقق شده است زيرا ( در اين عبارت ) نسبت نفى برقرار است و اگر معنى را تغيير ندهد مانند قول خداوند متعال : « فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّه » [ 49 ] « ب » در فبما اضافه است و تغييرى هم در معنى نداده است مجاز نيست .
[ 49 ] سوره آل عمران ( 3 ) : آيه ( 159 ) : مرحمت خدا ترا با خلق مهربان گردانيد .
[ 96 ]
12 اطلاق اسم متعلّق بر متعلّق مانند اين كه مقدور بگوييم و از آن قدرت را اراده كنيم .