بحث پنجم شرط زيبايى استعاره ،
استعاره وقتى زيباست كه هم مبالغهاى
[ 72 ] محبوب من به پا خاست و بر من سايه انداخت شگفت اين است كه خورشيدى در مقابل خورشيدى بر من سايه افكند .
[ 73 ] از كهنگى جامه او شگفت نكنيد زيرا دكمههاى آن جامه را بر ماه بسته است .
[ 122 ]
در تشبيه باشد و هم سخن كوتاه ادا شود مانند سروده شاعر :
ايا من رمى قلبى بسهم فانفذ ، « اى كسى كه قلب مرا هدف تير قرار دادهاى پس رها كن » . در اين مثال تير را استعاره از عشق آورده است و زيباست ، نه مانند گفته ابى تمام :
لا تسقنى ماء الملام فانّنى
صبّ قد استغذيت ماء بكائى [ 74 ]
در اين گفتار ، زيبايى و لذّتى نيست و اگر سخن را بر وجه حقيقت مىآورد و به جاى آب ملامت ، ملامتم مكن مىآورد كوتاهتر بود . زيرا ملامتم مكن از « آب ملامت به من مياشام » مختصرتر است .
استعاره گاهى چنان است كه عرف مردم استعاره بودن آن را تشخيص مىدهند مانند « شير را ديدم » كه منظور ديدن مرد شجاع است . يا وارد دريا شدم كه منظور حضور نزد مرد دانشمند است و گاهى تشبيه پيچيده است و خواص از مردم آن را مىفهمند مانند « گردن چهار پايان در بستر بيابان مانند سيل به جريان افتاد » . شاعر حركت سريع و نرم و ملايم حيوانات را به راهى تشبيه كرده است كه در بستر بيابان امتداد داشته باشد . ركن دوم